جلگهها قصرها برآورده بودند ولى آن گونه كه خصلت هر تمدن مادى است
قوم متمدن ثمود هم روى به فساد نهادند. در اين حال پيامبرشان صالح روى در رويشان
ايستاد و گفت
وَ لا تَعْثَوْا فِي الْأَرْضِ مُفْسِدِينَ-
در زمين تبهكارى و فساد نكنيد.» فساد ضد اصلاح است. ميان صلاح و فساد عمل ديگرى
نيست كه سبك و سياق ديگر داشته باشد، زيرا رابطه تو با اشياء رابطه تربيت و سعى
براى تغيير به درجتى والاتر است يا بر عكس. در صورت نخست تو چيزى به زندگى
مىافزايى، زمينى را آباد مىكنى، مزرعهاى احداث مىكنى، كودكى را پرورش مىدهى،
از آهن وسيله سودمندى مىسازى همه اينها در مسير اصلاح است. در صورت دوم فقط
مىكوشى تا از مواهب زندگى بهرهمند شوى خانهاى را تملك مىكنى بدون ترميم آن، از
حاصل مزرعه مىخورى، بدون آن كه دانهاى بر زمين بكارى يا كشتهاى را آب دهى،
فرزندت را به ميان كوچهها و خيابانها رها مىكنى، وسايل كار و ماشينها را خراب
مىكنى، نه خود مىسازى و نه آنچه را ديگران ساختهاند نگاه مىدارى، همه اين
اعمال در مسير فساداند. و حال آن كه جامعه به سوى اصلاح و بنا و سازندگى گام
برمىدارد ولى تو به سوى ويرانگرى. در مسيرى خلاف مسير حق گام مىزنى. پيامبران
خدا ما را به اصلاح فرا مىخوانند و جامعه را به پيش مىرانند.
صفات مستكبرين، (مهتران قوم)
[75] حالت اسراف و تبذير و شيوه فساد و استهلاك، بدون/ 361 اصلاح و
بهرهدهى يك باره در جامعه به وجود نمىآيد. بلكه نخست در ميان مهتران و توانگران
هر جامعه ظهور مىكند و كم كم طبقهاى را به وجود مىآورد كه از آن به مستكبرين
تعبير مىشود و بارزترين صفات آنها عبارت است از
تباه كردن نعمتها به حد وفور و ايجاد جريانهايى معارض با اصلاح.
اينان مىخواهند پيش از آن كه توليد مىكنند مصرف كنند، حتى دسترنج ديگران را هم
به وسايل و حيلههاى گوناگون بچاپند و غارت شدگان را هر چه بيشتر ناتوان كنند. در