اينها كه حق را تكذيب مىكنند حجتى به دست ندارند و نه شهود راست
گفتارى.
قرآن آنان را فرمان داده كه شاهدان خويش بياورند ولى از شهادت دادن
به نفع آنها منع كرده است زيرا
/ 224 اولا: مردمى خود محوراند.
ثانيا: سلف را تكذيب مىكنند و بدون ترديد همه نشانههايى را كه به
حق راه مىنمايند دروغ مىپندارند، زيرا قصدشان رسيدن به حقيقت نيست.
ثالثا: آخرت را انكار مىكنند و زندگى را منحصر به همين زندگى دنيا
مىدانند.
رابعا: ميان خدا و خلق خدا فرقى قايل نيستند.
شرح آيات
ريشههاى انحراف
[148] اين درس در بيان ريشههاى خبيث تشريعات باطله بشرى است در
قضاياى اجتماعى كه بشر به سبب آن از هواى نفس خود پيروى مىكند و خود را مىپرستد
و حق و مسئوليت ترك مىكند و به تصورات باطل و اوهام دور و درازى كه از هواى نفس
او مايه مىگيرد، روى مىآورد و به گونهاى جزئى مىگويد: شب و روز و حوادث زندگى
است كه او را به اتخاذ چنين موضعى مجبور مىكند. يا مىگويد خدا او را به فلان كار
مجبور كرده، زيرا خدا همه چيزهايى است كه در عالم وجود است و او قاهر است و بر همه
بندگانش غالب. يا به خرافات باطل متشبث مىشود كه گويد خداوند امور بندگانش را به
خودشان واگذار كرده تا هر چه عقولشان برايشان مقرر داشته از پى آن بروند. (در
اينجا ميان عقل و هواى نفس اختلاطى عجيب پديد مىآورند).
خواه به اين نوع از تصور تشبث جويند يا به آن يك هدف يك چيز است و آن
مشروعيت دادن به پيروى از اهواء خود و محور ساختن خويش و مقدس شمردن افكار و
عقايدشان است و اين آخرين مرحله از گمراهى است در نزد بشر.