عالم وجود و بر بشر جارى ساخته و در آن هيچ تغيير و تبديلى حاصل
نمىشود. در حالى كه احكام شرعى چنين نيستند مردم را به آن فرمان مىدهد و از
عاقبت شرك آن بر حذرشان مىدارد. پس اين دو گونه سنت طبيعى و شرعى در خطوط كلى با
هم تلاقى مىكنند زيرا از يك منبع واحد صادر مىشوند. از آنجا كه پايان طبيعى ستم
در جامعه از ميان رفتن نعمتها و سخت گرفتن و فشار بر مردم آن جامعه است پس همين
عاقبت است كه خداى سبحان بر جامعه ستمكار حكم مىكند بدين ترتيب كه شمارى از طيبات
را بر آن حرام كند.
ذلِكَ جَزَيْناهُمْ بِبَغْيِهِمْ وَ إِنَّا لَصادِقُونَ-
اين چنين كيفرشان داديم و ما راستگويانيم.
صاحب رحمت و غضب
[147] هر يك از افراد بشر خدا را به مقتضاى وهم و خواست خود تصور
مىكند و به آن تصور جنبه حقيقت مىدهد. مثلا گناهكاران صفت رحمت و عفو را بزرگ
مىكنند بدون اين كه بخواهند بدانند كه خداى تعالى داراى صفت غضب و عقاب هم هست،
تا با دل راحت مرتكب گناه شوند.
/ 221 فَإِنْ كَذَّبُوكَ فَقُلْ رَبُّكُمْ ذُو
رَحْمَةٍ واسِعَةٍ- اگر تو را تكذيب كردند، بگو: پروردگار شما صاحب
رحمتى است گسترده.» تكذيب رحمت خدا مخالف فطرت است زيرا ما در عالم واقع خود شاهد
رحمت او هستيم. از اين رو پيامبران در باب اين صفت حسناى پروردگار تأكيد مىكنند
ولى تأكيد هم مىكنند كه او را جز رحمت و عفو صفت ديگرى هست
وَ لا يُرَدُّ بَأْسُهُ عَنِ الْقَوْمِ الْمُجْرِمِينَ-
و خشم و عذابش از مجرمان بازداشته نخواهد شد.»