بشر، مرده است و امر نبوت چونان روحى است كه به او حيات مىبخشد و
نورى فرا راهش مىدارد تا به وسيله آن زندگى اجتماعى را به حركت وادارد، ولى برخى
از افراد بشر اين نورانيت زندگى را دوست ندارند و ماندن در تاريكيها را بر آن
برترى مىنهند. زيرا به يك راه و روش معين خو گرفتهاند و آن را دوست مىدارند.
مخالفت با امر نبوت گاه به سبب عوامل فردى است، چون عامل عادت و گاه
به سبب عوامل اجتماعى است چون طرحها و نقشههايى كه طاغوت براى سلطه خود مىكشد.
بدين گونه مجموعهاى او مجرمان را براى يارى خويش و اجراى نقشههايش گرد مىآورد.
طاغوت مدعى مىشود او از پيامبر برتر است و به امر رسالت سزاوارتر و چون به رسالت
برگزيده نشده پس آن را انكار مىكند. خداى تعالى در پاسخ اين گونه جباران مىگويد:
«خدا داناتر است كه رسالت خود را در كجا قرار دهد».
كيفر اين گروه خوارى و حقارت و عذاب شديد است و اين به سبب طرحها و
نقشههايى است كه عليه نبوت مىكشيدهاند.
/ 182 از عوامل انكار نبوت تنگ حوصلگى و كم مايگى و ضعف اراده است.
واقع اين است كه اينها به سبب عدم ايمان فرد قلب او را هدف قرار
مىدهند. و از عوامل ايمان به ياد خدا بودن است و نظر در حقايق، آن سان كه به راهى
رهنمون شود كه او را پايدارى و سلامت ارزانى دارد.
مؤمن به وسيله اعمال خود به اين اهداف مىرسد نه تنها به وسيله علم و