شرك مقتضى آن است كه بشر از جزئى از نعمتهاى خدا كه به او داده شده،
به خاطر خدايانى كه به گمان خودش تأثيرى حقيقى بر روى او دارند، چشمپوشى كند، و
هيچ حقى در اين خصوص ندارد و گفته او دروغى است كه بر خدا بسته و مشرك بار مسئوليت
خويش را بر دوش دارد و مىبايستى در فرداى قيامت نتيجه آن را تحمل كند.
آنها به پروردگار خويش نسبتهاى بد و نادرستى مىدهند، پس چون خود
داشتن دختر را ناخوش دارند، براى پروردگار خويش دخترانى جعل مىكنند، در صورتى كه
براى خودشان پسران را كه مشتاق داشتن آنان هستند قايل مىشوند، و در آن هنگام كه
به يكى از ايشان خبر مىدهند كه همسر وى دخترى براى او به دنيا آورده است، از شدت
خشم چهره او سياه مىشود و خود را از مردمان پنهان مىكند، و به اين فكر مىافتد
كه آيا دخترش را زنده به گور سپارد يا او را با تحمل خوارى و زبونى نگاه دارد؟
آنچه كه پروردگار خويش را بدان صورت توصيف مىكنند، به جهت نداشتن
مقياسى براى حق، بسيار بد است، و سبب آن كافر بودن ايشان به آخرت است كه بدترين
پيشوايان و نمونهها را براى خود بر مىگزينند.
پس آنان را- على رغم نسبت بدى كه به خدا مىدهند- به گمراهى خودشان
واگذار، چه اگر بنا بود كه هر وقت مردمان به ستمگرى بر نفس خود مىپردازند خداوند
آنان را مورد مؤاخذه و عذاب دادن قرار دهد،/ 75 ديگر بر روى زمين