عملا راه خود را طى مىكند قرار دهيم و يا آن كه چندان پيش رويم تا
به نتيجه نهايى برسيم.
در آن هنگام كه قرآن از قوم عاد براى ما سخن مىگويد و اين كه چگونه
همچون جبّاران شدت و نيرو به خرج دادند، و در نتيجه هلاك نصيب ايشان شد، بر ما
واجب است كه چون اين داستان را خوانديم خود را بىنياز از انديشيدن درباره آن
ندانيم، بلكه آن را همچون چراغ درخشانى در دست گيريم، و سپس به بحث درباره تمدن
مادى بپردازيم، و به مدد اين چراغ از سرنوشت آن در آينده آگاهى پيدا كنيم و بفهميم
كه به چه پايانى خواهد انجاميد.
بعد دوم
از خود كلمه (تدبر) سرچشمه مىگيرد و آن از صيغههايى است كه به تلاش
و كوشش به خرج دادن در كار اشاره دارد، و آدمى در آن نيروهاى خويش را به كار
مىاندازد، و كلمه (تصرّف) غير از كلمه (صرف) است، چه اولى به معنى مستولى شدن بر
چيزى است، و تلاش براى (صرف) و دور كردن آن با نيرو يا كوشش، و به همين گونه است
(تحدث) كه عبارت از استخدام جهد و تلاش است در (حديث) و سخن، و به همين گونه تدبر
به معنى كوشش در انديشيدن براى رسيدن به پايان كارها است، و در اين جا بار ديگر به
ذات حقيقت مىرسيم و آن اين كه
قرآن جانشين جهد و كوشش آدمى نيست.
/ 340
بعد سوم
اين كه كلمه تدبر مربوط به واقعيت خارجى است، در صورتى كه تفسير به
ذات و خود آيات ارتباط دارد و معنى آيه را از راه تفسير كردن بعضى از آيات به
وسيله بعضى ديگر به دست مىدهد، و شناختن معانى كلمات مفرد از راه رجوع كردن به
كتابهاى لغت، و ربط دادن بعضى از جملهها به يكديگر، و استفاده كردن از روش و
سياق، و استخراج معنى كلمه را از مقايسه كردن آن با كلمات مفرد شبيه