چه چيز مردمان را بر آن وامىداشت كه از ايمان آوردن به رسالتهاى خدا
خوددارى كنند؟ قرآن به اين پرسش پاسخ مىدهد و به درمان آن مىپردازد.
نخست: با شگفتگى و انكار پرسيدند كه آيا امكان دارد كه خدا بشرى را
به رسالت روانه كند، و وحى به آنان پاسخ داد كه: آرى، مگر نبايد كه پيغمبر از جنس
كسانى باشد كه به پيامبرى بر ايشان برگزيده شده است، و اگر ساكنان زمين فرشته
بودند، در آن صورت رسول آنان فرشتهاى همچون خود آنان مىبود.
دوم: خدا كسى است كه به راستى رسالت گواهى مىدهد، و او به تنهايى
براى گواهى دادن بسنده است، و هدايت به دست او است، اما براى كسانى كه او گمراه
كند هيچ ولى و سرورى نخواهى يافت و به رو افتاده كور و كر و گنگ در محشر حاضر
مىشوند، و كيفر ايشان جهنم است، براى چه؟ زيرا كه به آيات و نشانههاى خدا كافر
شدند و به روز رستاخيز و نشور كفر ورزيدند.
از سياق چنين الهام مىگيريم كه درمان كردن كفر با رسالتها از راه
يادآورى از كيفر فراوانى است/ 309 كه در روز قيامت چشم به راه كافران است، و به
همين جهت در اين جا مىبينيم كه قرآن شبهه كفار را در خصوص بعث و زنده شدن دوباره
پس از مرگ از ما دور مىكند، و مىپرسد كه: مگر آفريننده آسمانها و زمين توانايى
بر آن ندارد كه همانندان ايشان را بيافريند؟
پس از آن كه طبيعت خست را در نزد انسان بيان كرد (كه شايد سببى از
سببهاى كفر به رسالتها بوده باشد)، به بيان داستان موسى مىپردازد، و اين كه