وَ إِنْ كادُوا لَيَفْتِنُونَكَ عَنِ الَّذِي أَوْحَيْنا إِلَيْكَ
لِتَفْتَرِيَ عَلَيْنا غَيْرَهُ، وَ إِذاً لَاتَّخَذُوكَ خَلِيلًا
است، يعنى اگر انحراف پيدا كنى كسانى را خواهى يافت كه به ياريت در دنيا بپردازند،
ولى آيا چه كس در برابر عذاب خدا به يارى تو برمىخيزد و از آنت مىرهاند؟
/ 282 [76] وَ إِنْ كادُوا لَيَسْتَفِزُّونَكَ
مِنَ الْأَرْضِ لِيُخْرِجُوكَ مِنْها- و چيزى به آن نمانده بود كه
(مشركان) تو را در انديشه ترك كردن از اين سرزمين بيندازند و از آن بيرونت كنند.»
انسانى كه حامل رسالت است، ناگزير بايد اين نكته را در نظر داشته باشد كه هر چه
زودتر در معرض فشارهاى اجتماعى و مادّى قرار خواهد گرفت، كه از جمله آنها است
بيرون رانده شدن از سرزمين و به مهاجرت مجبور شدن و قطع رابطه اجتماعى و در معرض
آزار قرار گرفتن، و آن كس كه خوانده باشد كه چه آزارهايى بر رسول اللَّه (ص) وارد
شده بود، اشك از چشمانش روان خواهد شد، مخصوصا در آن هنگام كه عمو و همسر خويش را
در عام الأحزان يعنى سال غم و اندوه از دست داد، و هيچ كس را نيافت كه مشركان را
از آزردن او بازدارد، پس آزار آنان فزونى يافت، و ابو لهب سرورى قريش را به دست
آورد، و آنچه بيشتر او را رنج مىداد اين بود كه ابو لهب عموى او و از همه مردم به
او نزديكتر بود، و در صورتى كه ابو لهب به مخالفت او برخاسته بود، آيا مشركان ديگر
نسبت به او چگونه نظر مىكردند؟! پس از آن كه زمين، با همه گستردگى بر او تنگ شد،
به طائف هجرت كرد، و در آنجا همچون در مكه گرفتار سختى و مشقت بود، و پسر بچگان آن
شهر با پرتاب سنگ خون از پاى او روان مىكردند، و چون وضع ميان رسول و مردم مكه
بحرانىتر شد، و در صدد كشتن او برآمدند، به مدينه هجرت كرد تا از اين راه صفحه
تازهاى در تاريخ با نور اميدوارى گشوده شد.
«يستفزونك» يعنى تو را بيرون كنند، و اين دومين نقشه ابليس و شياطين
او بود كه در تغيير رسالت و درآوردن آن به صورتى مطابق مصلحت خود شكست خورده
بودند، و نتوانستند رسول را به آن بفريبند كه هر چه زودتر به دين او خواهند پيوست،
به ترساندن او متوسل شدند، و در صدد بيرون راندن صاحب رسالت