سوره با تسبيح آغاز مىشود، و تسبيح دلالت بر تنزيه و تقديس دارد، و
ماده آن از (سبّح) يعنى پاك و پاكيزه است و هدف آن است كه خدا را از هر كاستى و
ناتوانى و محدود بودن دور بدانيم.
عقل بشرى نمىتواند جز امور نزديك به ذهن او يا متعارفى در طبيعت را
ادراك كند، ولى از دريافت آنچه بيرون از آن است عاجز است، و اگر انسان بخواهد خدا
را در حدود مفاهيم و معارف خويش تصور كند، چنان كه بعضى گفتهاند كه: خدا
سُبْحانَهُ وَ تَعالى عَمَّا/ 175 يَصِفُونَ- برتر از هر
چيز است كه بدان توصيفش كنند» به صورت انسانى است كه بالاى آن ميانتهى و پايين آن
پر، و همچون نور درخشانى است و تلألؤ دارد و داراى حواس پنجگانه است، جز اين گونه
سخن گفتن كه هيچ معنى معتبرى ندارد كارى از او برنمىآيد. [2]
تاريخ حكايت از آن دارد كه بعضى از امتهاى كافر و مشرك خدا را در حدود معرفت و
دانش خود تصور مىكردهاند، و امتى كه نيازمند به كشاورزى و دامدارى بوده آب يا
گاو يا هر دو تاى آنها را به اعتبار خدا بودن تقديس مىكرد.
امتى كه به ستارگان و اوضاع آنها در آسمان نيازمند بود تا از آنها
راه سفر خود را در بيابانها پيدا كند، خدا را ستارهاى يا ماهى يا خورشيدى تصور
مىكرد، و اما امتى كه در قبيله مىزيست و از سنتها و تقليدهاى موروثى پيروى
مىكرد، نياى بزرگ آن قبيله را تقديس مىكرد، و در نتيجه خدا را به صورت پير مردى
با اندام درشت و داراى ريش و سبيلى سفيد در نظر مىگرفت.
در يكى از كتابهاى جديد كه از غرور علمى نوشته شده بود، سخنان
فراوانى آمده كه خلاصه آنها چنين است
(از آن روى كه خدا در هر جا وجود دارد و صوت و صورتى ندارد، بنا بر
اين قوه جاذبه است).
بعضى گفتهاند كه خدا همان وجود و هستى است.
[2] - بحار الانوار، ج 3، ص 289، به نقل از يكى از افراد نادان.