- و هنگامى كه مشركان شركاى پندارى خويش را ديدند گفتند: پروردگارا
اينانند شريكانى كه ما جز تو مىخوانديم.» از خدا مىخواهند كه عذاب خويش را بر
ايشان نازل كند و از مشركان چشم پوشد، بدان سبب كه آنان- به پندار خويش- مجبور
بودهاند و در برابر طاغوتان كارى از دستشان برنمىآمده است، فرزندان قبيلهاى
بودند كه نيروى تمرد كردن نسبت به رئيس قبيله را نداشتند، گروهى مردم پستى بودند
كه علمى نداشتند تا با آن از عالمان دينى بد و از وسايل تبليغ گمراه كننده انتقاد
و خردهگيرى كنند، و بنا بر اين بر پيشوايان واجب است كه به جاى ايشان تحمل عذاب
كنند، ولى شركا يعنى طاغيان سياست و اجتماع نيز به نوبه خود از ايشان تبرى و
بيزارى نشان دادند.
فَأَلْقَوْا إِلَيْهِمُ الْقَوْلَ إِنَّكُمْ لَكاذِبُونَ-
پس گفته ايشان را رد مىكنند و مىگويند كه شما از دروغگويانيد.» پس اين سخن را
بيفكنيد.
[87] و همگان، شريكان و مشركان به ايشان، به پروردگار جهانيان خاضع
مىشوند.
/ 110 وَ أَلْقَوْا إِلَى اللَّهِ يَوْمَئِذٍ
السَّلَمَ- در آن روز مشركان به خدا تسليم مىشوند.» و خود را خاضع و خاشع
نشان مىدهند.
وَ ضَلَّ عَنْهُمْ ما كانُوا يَفْتَرُونَ- و خدايانى
كه به دروغ ساخته و پرداخته بودند از ميان مىروند.» پس نخوت و غرور جاهليت از
ايشان دور مىشود، و افكار باطلى كه با آنها شرك خود را آراسته بودند، و نامهاى
درخشان و عناوين و شعارها و همه آنچه به وسيله آنها تسلّط خويش را استقرار بخشيده
بودند و دروغى كه به خدا نسبت داده بودند، همگى از ميان مىرود.