نام کتاب : دانشنامه مهدویت و امام زمان عجل الله تعالی فرجه نویسنده : جمعی از نویسندگان جلد : 1 صفحه : 186
جعفر کذاب
«جعفر» از فرزندان حضرت هادیعلیه السلام معروف به «ابوالکراین» از
مدعیان امامت بود. وی پس از شهادت برادرش امام حسن عسکریعلیه السلام، دعوی
امامت کرد و از این رو به کذّاب (دروغگو) شهرت یافت. این شهرت و ادعای
او، قبلاً در کلمات معصومینعلیهم السلام مورد اشاره و پیشگویی قرار گرفته
بود. امام سجادعلیه السلام به نقل ازپیامبرصلی الله علیه وآله فرمودهاست: «انّرَسُولَ
اللّهِصلی الله علیه وآله قالَ: اِذا وُلِدَ ابْنی جَعْفَرُبنُ مُحَمَّدِ
بنِ عَلیِّ بنِ الحُسَینِ بنِ عَلیِّ بنِ ابیطالبٍعلیه السلام فَسُمُّوهُ
الصادِقَ، فَاِنَّ لِلْخامِسِ مِنْ وُلدِهِ وَلَداً اسمُهُ جَعْفَرٌ
یَدَّعی الاِمامَةَ اِجترِاءً عَلَی اللّهِ وَکِذْباً عَلَیهِ فَهُوَ
عِندَاللهِ جَعْفَرٌ الکَذّابُ، المُفتَری عَلَی اللّهِ عَزَّوَجَلَّ،
وَالمُدَّعی لِما لَیْسَ لَهُ بِاَهلٍ، المُخالِفُ عَلَی أبیهِ، والحاسِدُ
لِاَخیهِ، ذلِکَ یَرُومُ کَشفَ سَتْرِاللّهِ عِندَ غَیْبَةِ وَلیِّ اللهِ
عَزَّوَجَلَّ، - ثُمَ بَکَی عَلیُّ بنُ الحُسَینِعلیه السلام بُکاءً
شَدِیداً، ثُمّ قالَ: کَاَنّی بِجَعْفَرٍ الکَذّابِ وَقَدْ حَمَلَ طاغِیَةَ
زَمانِهِ عَلی تَفتِیشِ اَمْرِ وَلیِّ اللّهِ وَالمُغَیَّبِ فی حِفْظِ
اللّهِ، وَالتَّوکیلِ بِحَرَمِ اَبیهِ جَهلاً مِنهُ بِوِلادَتِهِ وَحِرْصاً
مِنْهُ عَلی قَتْلِهِ اِنْ ظَفَرَ بِهِ وَطَمَعاً فی میراثِهِ حَتّی
یَأخُذَهُ بِغَیرِ حَقِّهِ»؛ «آن گاه که فرزندم جعفربن محمدبن علی بن حسین
بن علی بن ابیطالب متولد شد، نامش را صادق بگذارید که پنجمین فرزند از
سلاله او، نامش جعفر است که از روی تجرّی بر خدای تعالی و دروغ بستن بر او،
ادعای امامت میکند! او نزد خدا جعفر کذّاب و مفتری بر خدای تعالی است و
مدعی مقامی است که اهل آن نیست. وی مخالف پدر خویش و حسود بر برادر خود و
کسی است که میخواهد در هنگام غیبت ولیّ خدا او را بر ملا سازد». امام
سجادعلیه السلام پس از نقل فرمایش پیامبر اکرمصلی الله علیه وآله بسیار
گریسته و فرمود: «گویا جعفر کذّاب را میبینم که طاغی زمانش را وادار
میکند تا در امر ولی اللّه و غایب در حفظ الهی و موکل بر حرم پدرش، تفتیش
کند؛ به جهت جهلی که بر ولادت او و حرصی که بر قتل او دارد - اگر به او
دسترسی یابد - و طمعی که در میراث او دارد تا آن را به ناحق غصب کند». [1] . بدون
شک انحراف جعفر از خط پدران معصومش، نه به علت اهمال پدر در تربیت وی بود و
نه به جهت محیطی که در آن زندگی میکرد! این انحراف به علت همنشینی با
بدکاران و منحرفان برای وی به وجود آمد و شکی نیست همنشین در انسان تأثیر
فراوانی دارد. شیخ صدوقرحمه الله نقل کرده است: «فاطمه دختر محمدبن
هیثم معروف به ابن سیابه گوید: در موقع ولادت جعفر، من در خانه امام
هادیعلیه السلام بودم و اهل خانه به این ولادت مسرور شدند. به نزد امام
هادیعلیه السلام رفتم و او را مسرور نیافتم، گفتم: ای سرورم! چرا شما را
به واسطه این مولود شادان نمیبینم؟! فرمود: این امر بر تو سهل خواهد شد؛
زیرا به زودی او خلق کثیری را گمراه میسازد». [2] . اوج انحرافات جعفر
پس از شهادت امام حسن عسکریعلیه السلام صورت گرفت. شیخ صدوقرحمه الله یکی
از این اتفاقات را چنین نقل کرده است: «علی بن سنان موصلی گوید: پدرم گفت:
چون آقای ما ابومحمد حسن بن علیعلیه السلام در گذشت، از قم و بلاد
کوهستان نمایندگانی که معمولاً وجوه و اموال را میآوردند در آمدند و خبر
از درگذشت امام حسنعلیه السلام نداشتند. چون به سامرا رسیدند، از امام
حسنعلیه السلام پرسش کردند، به آنها گفتند که وفات کرده است. پرسیدند:
وارث او کیست؟ گفتند: برادرش جعفر بن علی، آن گاه از او پرسش کردند، گفتند:
او برای تفریح بیرون رفته و سوار زورقی شده است. شراب مینوشد و همراه او
خوانندگانی هم هستند. آنان با یکدیگر مشورت کردند و گفتند: اینها از اوصاف
امام نیست. برخی از آنها میگفتند: باز گردیم و این اموال را به صاحبانش
برگردانیم. ابوالعباس محمدبن جعفر حمیری قمّی گفت: بمانید تا این مرد
بازگردد و او را به درستی بیازماییم. راوی گوید: چون بازگشت به حضور وی
رفتند و به او سلام کردند و گفتند: ای آقای ما! ما از اهل قم هستیم و گروهی
از شیعیان و دیگران همراه ما هستند و ما نزد آقای خود ابومحمد حسن بن علی،
اموالی را میآوردیم، گفت: آن اموال کجا است؟ گفتند: همراه ما است، گفت:
آنها را به نزد من آورید، گفتند: این اموال داستان جالبی دارد پرسید: آن
داستان چیست؟ گفتند: این اموال از عموم شیعیان یک دینار و دو دینار گردآوری
میشود، سپس همه را در کیسهای میریزند و آن را مهر میکنند. وقتی این
اموال را نزد آقای خود ابومحمدعلیه السلام میآوردیم، میفرمود: همه آن چند
دینار است و چند دینار آن از کی و چند دینار آن از چه کسی است. نام همه
آنان را میگفت و نقش مهرها را هم میفرمود. جعفر گفت: دروغ میگویید! شما
به برادرم چیزی را نسبت میدهید که انجام نمیداد. این علم غیب است و کسی
جز خدا آن را نمیداند. راوی گوید: چون آنان کلام جعفر را شنیدند، به
یکدیگر نگریستند! جعفر گفت: آن مال را نزد من آورید، گفتند: ما مردمی اجیر و
وکیل صاحبان این مال هستیم و آن را تسلیم نمیکنیم؛ مگر به همان علاماتی
که از آقای خود حسن بن علی میدانیم. اگر تو امامی بر ما روشن کن؛ وگرنه آن
را به صاحبانش بر میگردانیم تا هر کاری که صلاح میدانند، بکنند. راوی
گوید: جعفر به نزد خلیفه - که در آن روز در سامراً بود - رفت و علیه آنان
دشمنی کرد و خلیفه آنها را احضار کرد و گفت: آن مال را به جعفر تسلیم کنید،
گفتند: خدا امیرالمؤمنین را به صلاح آورد، ما گروهی اجیر و وکیل این اموال
هستیم. آنها سپرده مردمانی است که به ما گفتهاند: آن را جز با علامت و
دلالت به کسی ندهیم و با ابومحمد حسن بن علیعلیه السلام نیز همین عادت
جاری بود. خلیفه گفت: چه علامتی با ابومحمد داشتید؟ گفتند: دینارها و
صاحبانش و مقدار آنها را گزارش میکرد، پس از آنکه چنین میکرد، آنها را
تسلیم وی میکردیم، ما مکرر به نزد او میآمدیم و این علامت و دلالت ما بود
و اکنون او در گذشته است، اگراین مرد صاحب الامر است، بایستی همان کاری را
که برادرش انجام میداد، انجام دهد، وگرنه اموال را به صاحبانش
برمیگردانیم. جعفر گفت: ای امیرالمؤمنین! اینان مردمی دروغگو هستند و
بر برادرم دروغ میبندند و این علم غیب است. خلیفه گفت: اینها فرستاده و
مأمورند. جعفر مبهوت شد و نتوانست پاسخی دهد. آنان گفتند: امیرالمؤمنین بر
ما منت نهد و کسی را به بدرقه ما بفرستد تا از این شهر به در رویم. وقتی از
شهر بیرون آمدند، غلامی نیکو منظر - که گویا خادمی بود - به طرف آنان آمد و
ندا کرد: ای فلان بن فلان! ای فلان بن فلان! مولای خود را اجابت کنید،
آنان گفتند: آیا تو مولای ما هستی؟ گفت: معاذاللّه! من بنده مولای شما
هستم، نزد او بیایید، گویند: ما به همراه او رفتیم تا آنکه بر سرای
مولایمان حسن بن علیعلیه السلام وارد شدیم؛ به ناگاه فرزندش آقای ما
قائمعلیه السلام را دیدیم که بر تختی نشسته بود. او مانند پاره ماه
میدرخشید و جامهای سبز در برداشت. بر او سلام کردیم و پاسخ ما را داد؛
سپس فرمود: همه اموال چند دینار است و چند دینار از فلانی و چند دینار از
فلانی است. بدین سیاق همه اموال را توصیف کرد؛ سپس به وصف لباسها و اثاثیه
و چهارپایان ما پرداخت. ما برای خدای تعالی به سجده افتادیم که امام ما را
به ما معرفی فرمود و بر آستانه وی بوسه زدیم. هرسؤالیکهخواستیم،از او
پرسیدیم و او جواب داد. آن گاه اموال را نزد او نهادیم و حضرت قائمعلیه
السلام فرمود: بعد از این مالی را به سامرّاء نبریم و فردی را در بغداد نصب
میکند که اموال را دریافت کند و توقیعات از نزد او خارج شود. گوید: از
نزد او بیرون آمدیم؛ آن حضرت به ابوالعباس محمدبن جعفر قمی حمیری مقداری
حنوط و کفن داد و به او فرمود: خداوند تو را در مصیبت خودت اجر دهد. راوی
گوید: ابوالعباس به گردنه همدان نرسیده بود، در گذشت. بعد از آن اموال را
به بغداد و به نزد وکلای منصوب او میبردیم و توقیعات نیز از نزد آنها خارج
میگردید». مرحوم صدوق پس از بیان این حکایت، مینویسد: «این خبر دلالت
دارد که خلیفه، امر امامت را میشناخته است که چیست و موضع آن کجا است. از
این رو از این گروه و اموالی که با آنها بود، دفاع کرد و جعفر کذّاب را از
مطالبه آنها باز داشت و به آنان دستور نداد که اموال را به جعفر تسلیم
کنند؛ جز اینکه او میخواست این امر پنهان باشد و منتشر نشود تا مردم به
سوی او راه نجویند و او را نشناسند. جعفر کذّاب هنگامی که امام حسنعلیه
السلام در گذشت، بیست هزار دینار به نزد خلیفه برد و گفت: ای امیرالمؤمنین!
مرتبت و منزلت برادرم حسن را برای من قرار بده! خلیفه بدو گفت: بدان که
منزلت برادرت به واسطه ما نبود؛ بلکه به واسطه خدای تعالی بود و ما تلاش
میکردیم که منزلت او را تنزّل دهیم و ناچیز گردانیم. اما خدای تعالی از آن
اِبا کرد و هر روز رفعت او را افزود؛ زیرا او خودداری و خوش رفتاری و علم و
عبادت داشت. اگر تو نزد شیعیان برادرت همان منزلت را داری، نیازی به ما
نداری و اگر نزد آنان چنان منزلتی نداری و اوصاف او هم در تو نیست، در این
باب ما نمیتوانیم کاری برای تو انجام دهیم». [3] . عملکرد جعفر کذّاب در مقابل روش ائمه معصومینعلیهم السلام در موارد ذیل قابل بررسی است: ادعای امامت: وی
بعد از برادر خود امام حسن عسکریعلیه السلام، ادعای امامت کرد و برای
رسیدن به این هدف خود، نقشههایی کشید. اوّل خود را در معرض تسلیت گویی
مردم و تبریک بر امامت خود قرار داد. دوم خود را آماده اقامه نماز بر جنازه
برادرش کرد تا بلکه از این راه منصب رسمی (امامت) را به چنگ آورد. نقشه
دیگر این بود که دست به دامن دولت شد تا دولت او را به جای برادرش گذاشته و
زعامت شیعیان را به وی واگذار نماید! اما در تمام این نقشهها شکست خورد و
جز رسوایی، چیزی به دست نیاورد. انکار وارث امام : جعفر کذّاب، منکر
وارث شرعی امام عسکریعلیه السلام و امامت حضرت مهدیعلیه السلام شد. به
همین دلیل مدعی ما ترک و وارث منحصر به فرد امام عسکریعلیه السلام گردید و
اتفاقاً به کمک دولت، توانست اموال و ماترک امام عسکریعلیه السلام را
تصرف کند. تحریک دولت: وی وقتی دید حضرت مهدیعلیه السلام در جریان
نماز، بر او الاحتجاج کرده و رسوایش نمود، دولت حاکم را علیه آن حضرت و
وجود او تحریک نمود و در نتیجه حاکمان جور، دوباره به خانه امام عسکریعلیه
السلام یورش بردند و جهت یافتن حضرت مهدیعلیه السلام تلاشهای
مذبوحانهای انجام دادند؛ ولی مشیت الهی بر آن تعلق گرفت که آن حضرت از
گزند بدخواهان در امان بماند. [4] . منابع شیعه درباره پایان کار او دو
قول مختلف دارند: بعضی میگویند: وی تا پایان زندگی بر دعوی دروغین خود پای
فشرده، همچنان خود را امام میدانست! برخی دیگر میگویند: وی از دعوی کذب
خود دست برداشته، توبه کرد و شیعیان نیز نامش را از جعفر کذّاب به جعفر
تائب برگردانیدند. کلینی به نقل از محمدبن عثمان عمری میگوید: «امام
دوازدهمعلیه السلام در توقیعی به توبه او تصریح کرده و فرموده است: راه
جعفر راه برادران یوسف است که سرانجام توبه کردند و گناهشان بخشوده شد».
[5] . وی با وجود عمر کوتاهی که کرد، 120 فرزند داشت و از این رو وی را
ابوالکراین (پدر فرزندان بسیار) میخواندند. نوادگان وی چون نسبت خود را به
امام رضاعلیه السلام میرساندند، به رضویان شهرت یافتند. احمدبن اسحاق
گوید: از جعفر بن علی نامهای به دست من رسید و طی آن ادعا کرده بود که: به
علم دین (حلال و حرام) و نیز کلیه علوم و آنچه که مردم بدان نیازمندند،
آگاهی دارد! پس از اینکه نامه را خواندم، عریضهای به پیشگاه مقدس حضرت
امام عصرعلیه السلام نگاشتم و نامه جعفر را نیز به پیوست آن قرار دادم.
متعاقباً از ناحیه مقدسه جوابی بدین شرح صادر شد: «به نام خداوند
بخشاینده مهربان؛ خداوند تو را پایدار بدارد! نامه تو و ضمیمه آن (نامه
جعفر) به من رسید و از مضمون آن - که با اختلاف الفاظ و اشتباهات بسیار
توأم بود - مطلع شدم و اگر شما هم دقّت کرده بودید، به برخی از آنها آگاه
میشدید». آن گاه حضرت مهدیعلیه السلام در ادامه با ذکر حمد و ثنای
پروردگار، مطالبی در ردّ جعفر بیان فرمود: «... این پیرو باطل و دروغگو بر
خداوند افترا بسته است. این شخص با امید به چه چیزی، میخواهد این ادعای
عاری از حقیقت خود را ثابت کند! آیا با اطلاعاتی که در احکام الهی دارد؟ به
خدا قسم این فرد آن قدر بیاطلاع است که حلال و حرام را نمیشناسد و میان
بد و خوب فرق نمیگذارد! آیا به دانش خود تکیه دارد؟ او به قدری تهی دست
است که حق و باطل را نمیشناسد، محکم و متشابه را نمیداند و از احکام نماز
- حتی وقت آن - آگاهی ندارد! آیا این مدعی فاقد صلاحیت، به ورع و
پرهیزگاری خویش تکیه میکند؟ خداوند شاهد است که نماز واجب خویش را برای
اینکه شعبده بازی یاد بگیرد، ترک نموده است! حتماً از ظروف مشروب و آثار
دیگری از گناهان او اطلاع دارید...! خداوند تو را توفیق دهد؛ آنچه برایت
گفتم، از این ستمکار ظالم بپرس و او را آزمایش کن. از یکی از آیات قرآن و
تفسیر آن از وی سؤال نما و یا از نماز و شرایط آن از او باز پرس تا به
معایب و کمبودهای او پی ببری و حال او را بدانی. خداوند کفایت کننده است؛
او حق را برای اهلش حفظ میکند و آن را در جایگاهش قرار میدهد». [6] .
[1] کمالالدین و تمام النعمة، ج 1، باب 31، ح 2. [2] همان، ج 1، باب 31، ص 321. [3] کمالالدین و تمام النعمة، ج 2، باب 43، ح 26. [4] صدر، سید محمد، پژوهشی در زندگی امام مهدیعلیه السلام، ص 247. [5] کتاب الغیبة، ص 290؛ ر.ک: کمالالدین، ج 2، ص 483، ح 4. [6] کتاب الغیبة، ص 289، ح 21.
نام کتاب : دانشنامه مهدویت و امام زمان عجل الله تعالی فرجه نویسنده : جمعی از نویسندگان جلد : 1 صفحه : 186