responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه امام سجاد علیه السلام نویسنده : جمعی از نویسندگان    جلد : 1  صفحه : 915

مقام علمی زهری

زهری چنان که ابن‌حجر و ابن‌کثیر می‌گویند یکی از بزرگترین پیشاهنگان اسلام است. [4] لیث می‌گوید: من عالمی از ابن‌شهاب جامعتر و داناتر ندیده‌ام، چنان بود که اگر سخن نوی از او در ترغیب می‌شنیدم می‌گفتم بهتر از این نمی‌شود و اگر درباره انسان مطلبی می‌گفت: می‌گفتم کسی جز وی انسان را نشناخته و اگر درباره قرآن و سنت سخن می‌گفت: سخنش به نحو جامع و کامل بود... لیث از زهری نقل کرده، می‌گوید: هیچ کسی از مردمان، این علم را چون من انتشار نداد و همانند من در اختیار مردم نگذاشت. [5] .
سخاوت زهری
محمد بن شهاب از بخشنده‌ترین مردم عرب بود، عمرو بن دینار می‌گوید: من کسی را صریح اللهجه‌تر از زهری در نقل حدیث و بی اعتناتر به دینار و درهم از او ندیدم، درهم و دینارها در نزد او به منزله سرگین شتر بود. [6] فاید بن اقرم در این باره می‌گوید:
زر ذا واثن علی الکریم محمد
و اذکر فواضله علی الأصحاب
و اذا یقال من الجواد بماله
قیل الجواد محمد بن شهاب
أهل المدائن یعرفون مکانه
و ربیع نادیه علی الاعراب
یشری وفاء جفانه و یمدها
بکسور انتاج و فتق لباب [7] .
- دیدار کن و ثناگوی شخص کریم - محمد بن شهاب - باش و امتیازات او را بر اصحاب یاد آور شو و هرگاه سخن از کسی که به مال خود بذل و بخشش می‌کند، در میان آید نام بخشنده، محمد بن شهاب برده شود مردم مداین مقام او را می‌شناسند و بهار بذل و بخشش او بر اعراب روشن است جود و بخشندگیش تا آن جاست که کاسه‌های غذا را آماده کرده و محتوای دانه‌ها را شکسته و مغز کرده برای مردم می‌نهد.
رجاء بن حیاة، زهری را به خاطر اسرافکاریش مورد سرزنش قرار داده و به او گفت: من اطمینان ندارم که این قوم - یعنی بنی امیه - اموالی را که در اختیار دارند برای تو نگهدارند و تو بتوانی در راه آرزوهایت صرف کنی، زهری پس از شنیدن سخن وی وعده داد که به اعتدال روی آورد و اسراف نورزد، بعدها رجاء بن حیاة گذرش به منزل وی افتاد، سفره غذا گسترد در حالی که مشتمل بر عسل و دیگر چیزها بود، رجاء گفت: ای ابوبکر این چیست که تو وعده دادی که از آن جدا باشی؟ زهری جواب داد، فرود آی و بفرما که آدم سخاوتمند را آزمونها ادب نکند. یکی از شعرا همین معنا را به شرح زیر سروده است:
له سحائب جود فی أنامله
أمطارها الفضة البیضاء و الذهب
یقول فی العسران أیسرت ثانیة
أقصرت عن بعض ما أعطی و ما أهب
حتی اذا عاد أیام الیسار له
رأیت أمواله فی الناس تنتهب [8] .
- وی ابرهای جود و بخشش را در بند انگشتانش دارد، قطرات باران آنها سیم سفید و زر است.
در تنگدستی او می‌گوید: دوباره اگر در گشایش و رفاه باشم مقداری از بذل و بخششم را می‌کاهم. تا این که چون روزگار گشایش او بازمی‌گردد، می‌بینم که اموالش در دست مردم قرار می‌گیرد.
پیوستن به بنی امیه
زهری با بنی امیه ارتباط محکمی داشت و اموال زیادی را بر او ارزانی می‌داشتند زیرا که وی ملازم رکاب ایشان بوده و از ستمگریهای آنان حمایت می‌کرد، در یک نوبت هشام بن عبدالملک هشتاد هزار درهم وامی که او داشت، پرداخت [9] و زمانی به دمشق نزد عبدالملک رفت و او مقدمش را گرامی داشت و وامی که داشت ادا کرد و از بیت المال مقرری برای او تعیین کرد [10] و از این رو زهری نهایت صمیمیت و اخلاص را به ایشان پیدا کرد و از سر سخت‌ترین مدافعان آنان گردید.
با امام زین العابدین
زهری از جمله شیفتگان امام زین العابدین علیه‌السلام بود، مورخان یک سلسله عبارات ارزشمندی را از وی نقل کرده‌اند که بدان وسیله فضیلت و فزونی علم و فقاهت امام را ستوده است که ما در بحثهای سابق بدانها اشاره کردیم.
غم زدایی امام از زهری
امام علیه‌السلام بارغمی را که بر دل زهری نشسته بود، بر طرف کرد، مورخان نقل کرده‌اند، موقعی که زهری کارگزار بنی امیه، مردی را به گونه‌ای مجازات کرد که در اثر عقوبت وی در گذشت، زهری درمانده و سرگردان از شهر بیرون رفت و وحشت زده به غاری پناه برد و چند سال در آن غار ماند، تا این که سالی امام زین العابدین علیه‌السلام عازم حج بیت الله الحرام شد، زهری به خدمت امام علیه‌السلام رسید، امام فرمود:
«من از نا امیدی تو از رحمت خدا بیش از گناهی که مرتکب شده‌ای بیمناکم هم اکنون دیه کاملی برای ورثه آن مرد بفرست و خودت نیز برو نزد زن و بچه‌ات و به امور دینیت بپرداز...»
زهری خوشحال شد و رو به آن حضرت کرد و گفت: «سرورم غم مرا برطرف کردی خداوند بهتر می‌داند که رسالت خود را در خاندانی که می‌داند قرار دهد، و آن جا را ترک گفت و به نزد خانواده‌اش برگشت. [11] به این ترتیب امام علیه‌السلام او را از غمی جانکاه نجات داد که نزدیک بود به زندگیش خاتمه دهد.
نامه امام به زهری
1- امام علیه‌السلام نامه ذیل را به زهری نوشت، نامه‌ای که یکی از سندهای افتخارآمیز سیاسی اسلام است و امام زهری را به خاطر ارتباطش با بنی امیه و خدمت به ایشان مورد سرزنش قرار داده و او را از عذاب و عقاب خداوند بر حذر داشته است زیرا که وی همواره ملازم رکاب ایشان بوده است، اینک اصل نامه:
«کفانا الله و ایاک من الفتن، و رحمک من النار، فقد أصبحت بحال ینبغی لمن عرفک بها أن یرحمک، فقد أثقلتک نعم الله بما أصح من بدنک، و أطال من عمرک، و قامت علیک حجج الله بما حملک من کتابک، و فقهک فیه من دینک، و عرفک من سنة نبیه محمد (ص)، فرض لک فی کل نعمة أنعم بها علیک و فی کل حجة احتج بها علیک الفرض، فما قضی الا ابتلی شکرک فی ذلک، و أبدی فیه فضله علیک، فقال: «لئن شکرتم لأزیدنکم و لئن کفرتم ان عذابی لشدید» [12] .
«خداوند، ما و تو را از فتنه‌ها نگه دارد، و به تو از عذاب دوزخ رحم کند،تو امروز در وضعی قرار داری که هر که تو را به آن حال بیند، سزاست که برایت درخواست ترحم کند، براستی که بار نعمتهای الهی که به تو تنی سالم و عمری دراز داده، بر دوش تو سنگینی می‌کند، حجتهای خدا که علم قرآن داری و تو را از دین خود آگاه و فقیه گردانیده و به سنت پیامبرش محمد - صلی الله علیه و آله - آشنایت ساخته، بر تو داده و هر حجتی که در برابرت نهاده وظیفه‌ای بر عهده تو مقرر داشته و هدفی ندارد جز آن که سپاسگزار تو را بیازماید و فضل خود را بر تو آشکار سازد و فرموده است: «اگر شکر نعمت گویید نعمتهایم را بر شما افزون کنم و اگر ناسپاسی کنید، البته عذابم سخت و دشوار است.»
«فانظر أی رجل تکون غدا اذا وقفت بین یدی الله فسألک عن نعمه علیک کیف رعیتها؟ و عن حججه علیک کیف قضیتها؟ و لا تحسبن الله قابلا منک بالتعذیر و لا راضیا منک بالتقصیر، هیهات هیهات لیس کذلک أخذ علی العلماء فی کتابه اذ قال «لتبیننه للناس و لا تکتمونه» [13] و اعلم أن أدنی ما کتمت، و اخف ما احتملت ان آنست وحشة الظالم، و سهلت له طریق الغی بدنوک منه حین دنوت، و اجابتک له حین دعیت، فما أخوفنی أن تکون تبوء باثمک غدا مع الخونة، و أن تسأل عما أخذت باعانتک علی ظلم الظلمة، انک أخذت ما لیس لک ممن أعطاک، و دنوت ممن لم یرد علی أحد حقا، و لم ترد باطلا حین أدناک، و أحببت من جاد الله، أو لیس بدعائه ایاک حین دعاک، جعلوک قطبا أداروا بک رحی مظالمهم، و جسرا یعبرون علیک الی بلایاهم، و سلما الی ضلالتهم، داعیا الی غیهم، سالکا سبیلهم، یدخلون بک الشک علی العلماء، و یقتادون بک قلوب الجهال الیهم، فلم یبلغ أخص وزرائهم و لا أقوی أعوانهم الا دون ما بلغت من اصلاح فسادهم، و اختلاف الخاصة و العامة ألیهم. فما أقل ما أعطوک فی قدر ما أخذوا منک، و ما أیسر ما عمروا لک، فکیف ما خربوا علیک؟ فانظر لنفسک، فانه لا ینظر لها غیرک، و حاسبها حساب رجل مسؤول.»
«توجه کن فردای قیامت وقتی که در پیشگاه خدا بایستی چگونه مردی باشی؟ آن روزی که خداوند از تو بازخواست کند نعمتهای مرا چگونه رعایت کردی؟ و درباره حجتهای من چگونه قضاوت نمودی؟ گمان مبر که خدا از تو عذری را بپذیرد و به تقصیر تو راضی باشد، هیهات هیهات چنین نیست خداوند دانشمندان را در قرآن مسؤول دانسته و می‌فرماید: «باید آن را برای مردم بیان کنید و پوشیده ندارید،» و بدان، کمترین کتمان حق و سبکترین وظیفه‌ای که بر عهده داری آن است که به وحشت ظالم انس گرفته و با نزدیک شدن به او و اجابت دعوتش راه گمراهی را برای او هموار کرده‌ای، پس چه قدر بیم دارم که فردای قیامت به همراه خائنان گرفتار گناه خود باشی و از این که هر چه به دست آوری به خاطر یاری ستمگران از آن بازخواست شوی، زیرا تو مالی را از کسی گرفته‌ای که از آن تو نیست و به کسی نزدیک شده‌ای که او به کسی حقش را رد نکرده و تو با تقرب به او هیچ باطلی را رد نکردی، تو با کسی دوستی کرده‌ای که با خدا در جنگ است، آیا چنین نیست که تو را دعوت کردند و تو را محور ستمگری خود ساختند و پلی قرار دادند تا از آن برای عبور به بلایای خود استفاده کنند و تو را نردبان گمراهی خود ساخته و به راه خود رفتند، تو را درباره علما به شک انداختند و به وسیله تو دل نادانان را به خود جلب کردند و وزیران ویژه نیرومندترین یارانشان به اندازه تو بر فساد آنان سرپوش ننهادند و دل خاص و عام را به سوی ایشان جلب نکردند، و چه بسیار مزد ناچیزی در برابر آنچه از تو گرفتند به تو دادند و چه اندک است آنچه برای تو آباد کردند و چگونه باعث خرابی تو شدند پس مراقب خودت باش که دیگری مراقب تو نباشد و همچون فرد مسؤولی باش که باید خود به حساب خودت برسی.»
«و انظر کیف شکرک لمن غذاک بنعمه صغیرا و کبیرا، فما أخوفنی أن تکون کما قال الله فی کتابه: [فخلف من بعدهم خلف ورثوا الکتاب یأخذون عرض هذا الأدنی و یقولون: سیغفر لنا] [14] انک لست فی دار مقام، أنت فی دار قد آذنت برحیل، فما بقاء المرء بعد قرنائه طوبی لمن کان فی الدنیا علی وجل، یا بؤس لمن یموت و تبقی ذنوبه من بعده.»
«و ببین چگونه قدردانی می‌کنی از کسی که تو را غذا داده و از نعمت علم خود -چه خرد چه کلان - به تو آموخته، براستی که می‌ترسم تو از آن کسانی باشی که خداوند در کتاب خود فرموده است: [به جای آنان جانشینانی ماندند که کتاب را به ارث بردند و به دنبال کالای پست دنیا رفتند و می‌گویند بزودی ما را بیامرزد،] براستی که تو در این خانه ماندگار نیستی بلکه در خانه‌ای هستی که بانگ کوچ در داده‌اند آیا مرد پس از مرگ همسالانش چه قدر زندگی می‌کند؟ خوشا به حال کسی که در دنیا از عذاب خدا بیمناک باشد و بدا به حال کسی که بمیرد و گناهانش پس از او بمانند.» «احذر فقد نبئت، و بادر فقد أجلت، انک تعامل من لا یجهل، و ان الذی یحفظ علیک لا یغفل، تجهز فقد دنا منک سفر بعید، و دار ذنبک فقد دخله سقم شدید، و لا تحسب أنی أردت توبیخک و تعنیفک، و تعییرک، لکنی أردت أن ینعش الله ما قد فات من رأیک، و یرد الیک ما عزب من دینک، و ذکرت قول الله تعالی فی کتابه: [«و ذکر فان الذکری تنفع المؤمنین» [15] .
«زنهار که آگاه شدی، بشتاب که موعد مقرر داری، راستی تو با کسی معامله داری که نا آگاه نیست و آن که نگهبان توست غفلت ندارد، آماده باش که سفر دوری در پیش داری و گناهت را معالجه کن که بیماری دشواری بر تو وارد شده و گمان مکن که منظور من توبیخ و سرزنش و سرکوفت توست بلکه می‌خواهم خداوند دل از دست رفته‌ات را زنده کند و آن چه از دینت از کف داده‌ای به تو بازگرداند، و تو را به یاد سخن خدا در کتابش می‌اندازم: [یادآوری کن که یادآوری مؤمنان را سود بخشد.]»
«أغفلت ذکر من مضی من أسنانک و أقرانک و بقیت بعدهم کقرن أعضب انظر هل ابتلوا بمثل ما ابتلیت، أم هل وقعوا فی مثل ما وقعت فیه، أم هل تراهم ذکرت خیرا علموه، و علمت شیئا جهلوه، بل حظیت بما حل من حالک فی صدور العامة، و کلفهم بک اذ صاروا یقتدون برأیک، و یعملون بأمرک، ان احللت أحلوا، و ان حرمت حرموا، و لیس عندک و لکن أظهرهم علیک رغبتهم فی ما لدیک ذهاب علمائهم، و غلبة الجهل علیک و علیهم، وحب الرئاسة و طلب الدنیا منک، و منهم، أما تری ما أنت فیه من الجهل و الغرة و ما الناس فیه من البلاء و الفتنة قد ابتلیتهم و فتنتهم بالشغل عن مکاسبهم مما رأوا، فتاقت نفوسهم الی أن یبلغوا من العلم ما بلغت، أو یدرکوا به مثل الذی أدرکت، فوقعوا منک فی بحر لا یدرک عمقه، و فی بلاء لا یقدر قدره، فالله لنا و لک و هو المستعان.»
«تو از یاد همسن و همگنانت که در گذشتند غافل مانده‌ای و پس از ایشان چون شاخ شکسته به جا ماندی، بنگر که آیا آنان چون تو گرفتار شدند و آیا در این پرتگاه تو افتادند؟ یا ببین که اگر کار خیری داشتند و نیکی کردند و چیزی که آنان ندانستند تو آموختی و عمل کردی، بلکه تفاوت همین است که در دل عوام جا گرفتی و آنها به اطراف تو جمع شدند و از نظر تو پیروی کردند و به دستور تو عمل کردند، اگر تو چیزی را حلال دانستی حلال شمردند و اگر حرام دانستی حرام شمردند و تو چنین حقی نداری ولی رغبت آنان به تو، ترا به آنان مسلطت کرده و همچنین از دست رفتن دانشمندان آنان و غلبه جهل بر تو و بر ایشان، و حب ریاست و دنیا طلبی تو و آنان، تو نمی‌فهمی که خود در نادانی و فریب گرفتاری و مردم در بلا و فتنه، تو آنان را گرفتار کردی و در فتنه افکندی و از کار و زندگی بازداشتی از این که تو را در این مقام دیده و شیفته شدند تا به آن مقام علمی برسند که تو رسیده‌ای یا آن را کسب کنند که تو کسب کرده‌ای و از جانب تو به دریایی افتادند که بی‌انتهاست و در بلایی بی‌حساب گرفتار آمدند، خداوند به داد ما و تو برسد که او یار و یاورست.»
«أما بعد، فأعرض عن کل ما أنت فیه حتی تلحق بالصالحین الذین دفنوا فی اسمالهم لا صقة بطونهم بظهورهم لیس بینهم و بین الله حجاب، و لا تفتنهم الدنیا، و لا یفتنون بها، رغبوا فطلبوا فما لبثوا أن لحقوا فاذا کانت الدنیا تبلغ من مثلک هذا المبلغ مع کبر سنک «و رسوخ علمک و حضور أصلک فکیف سلم الحدث فی سنه، الجاهل فی علمه، المأفون فی رأیه و المدخول فی عقله انا لله و انا الیه راجعون، علی من المقول؟ و عند من المستعتب؟ نشکو الی الله بثنا، و ما نری فیک، و نحتسب عند الله مصیبتنا بک.»
«باری از روشی که داری خودداری کن تا به آن شایستگانی بپیوندی که در جامه‌های کهنه خود در خاک دفن شدند و از گرسنگی شکمشان به پشت چسبیده بود اما میان آنان و خدا پرده‌ای نبود و دنیا ایشان را فریب نداد و فریفته دنیا نشدند، به پاداش اخروی دل بستند و در پی آن رفتند و درنگی به خود راه ندادند، اگر دنیا تا این اندازه به دل امثال تو جا کرده با این سالخوردگی و علم و دانشت که در دم مرگ قرار داری پس جوان نورس نا آگاه که فکرش ناتوان و خردش ناپخته است، چه کند؟ انا لله و انا الیه راجعون، به چه کسی باید اعتماد کرد و نزد چه کسی باید شکوه کرد، ما شکایت خویش را به پیشگاه خدا برده و آن چه را که در تو می‌بینیم و مصیبتی که از طرف تو به ما رسیده به حساب خدا می‌گذاریم.»
«فانظر کیف شکرک لمن غذاک بنعمه صغیرا و کبیرا؟ و کیف اعظامک لمن جملک بدینه فی الناس جمیلا؟ و کیف صیانتک لکسوة من جعلک بکسوته فی الناس ستیرا، و کیف قربک أو بعدک ممن أمرک أن تکون منه قریبا ذلیلا؟ مالک لا تنتبه من نعستک و تستقیل من عثرتک فتقول: و الله ما قمت لله مقاما واحدا أحییت به له دینا أو أمت له فیه باطلا، فهذا شکرک من استحملک، ما أخوفنی أن تکون کما قال الله فی کتابه: [أضاعوا الصلاة و اتبعوا الشهوات فسوف یلقون غیا] [16] استحملک کتابه، و استودعک علمه فأضعتها، فنحمدالله الذی عافنا مما ابتلاک و السلام.»[17] .
«زنهار ببین که قدردانی نسبت به کسی که در خردسالی و پیری به تو نعمت داده و تغذیه نموده چگونه است؟ و چگونه احترام خدا را پاس می‌داری که به وسیله دینش تو را در میان مردم آبرو داده است؟ و چگونه حفظ می‌کنی پوشش کسی را که تو را در میان مردم پوشانده است و چگونه نزدیکی یا دوری می‌کنی از کسی که به تو امر کرده است مقرب او باشی و در برابرش تواضع کنی، تو را چه شده که از چرت زدن بیدار نمی‌شوی و از لغزشت دست بر نمی‌داری تا بگویی به خدا سوگند که یک مورد هم نشد که دین خدا را زنده بدارم و یا باطلی را از بین ببرم، این است قدردانی و سپاسگزاری از کسی که تو را به نیرو و توان خود بر عهده گرفته است چه بسیار بیمناکم که تو چنان باشی که خدای متعال در کتاب خود فرماید: [نماز را ضایع کردند و به دنبال شهوات رفتند و به زودی چاه دوزخ را ببینند،] خدا قرآنش را به تو آموخت و علم آن را به تو سپرد اما تو او را ضایع کردی،ما سپاسگزاریم آن خدایی را که عافیت داد و از آنچه تو را گرفتار کرد، سلامتمان داشت، و السلام...»
هیچ سند سیاسی، برجسته‌تر از این سراغ ندارم، سندی که مشتمل بر مطالب زیر است:
1 - این سند زهری را به خاطر پیوستنش به بنی‌امیه با وجود مقام بلند علمیش مورد ملامت قرار داده است.
2 - این سند ارتباط با حکومت ستمگر اموی را حرام شمرده است، زیرا که تأیید این حکومت و کار کردن در تشکیلات آن تأیید ظلم و جور و مبارزه با خدا و رسول خداست.
3- دیگر این که محور قرار دادن امویان زهری را که یکی از برجسته‌ترین علمای زمان خود بود در حقیقت پل ساختن او برای گذر کردن از روی آن به سمت ظلم و ستم بر رعیت و غارت کردن ثروتهای آنها و حکم بر خلاف دستور الهی در میان آنها، بوده است.
4- پیوستن زهری به امویان باعث جلب قلوب نادانان و سیطره یافتن بر عواطف ایشان گشته و حکومت ستمگرانه آنان را مشروعیت می‌بخشید.
5- استفاده زهری از اموال امویان و بخششهای فراوانی که بر او ارزانی داشتند هیچ قابل مقایسه با آن چه از دست او گرفتند نبوده است زیرا که بنی امیه دین و کرامت زهری را از او سلب کردند.
6- پیوستن زهری به امویان باعث تشویق نوجوانان اسلامی به کسب دانش به منظور رسیدن به مقام وی گشت و بدان لحاظ هدف از تحصیل علم برای خدا نبود بلکه برای پیوستن به هیأت حاکمه و دست یافتن به احسان و بخششهای ایشان بود.
7- این سند زهری را به یاد الطاف و نعمتهای الهی انداخته و او را از عذاب و کیفر الهی برحذر داشته است... این بود برخی از محتویات این سند زرین.
روایات زهری از امام
زهری مجموعه‌ای از اخبار را از امام زین العابدین علیه‌السلام نقل کرده که برخی از آنها مربوط به احکام شرعی و بعضی در آداب رفتار و اخلاق حسنه و قسمتی درباره سیره و احوال امام علیه‌السلام است که ما در ضمن بحثهای گذشته بدانها اشاره کردیم.
اتهام زهری به دشمنی اهل بیت
شیخ طوسی در کتاب رجال خود به صراحت می‌گوید زهری از مخالفان اهل بیت علیهم‌السلام بوده است و این مطلب را چند تن از بزرگان نقل کرده‌اند، جز این که مصادر و منابعی که در دسترس ماست و در آنها بسیاری از شؤون و احوال او را نقل کرده‌اند هیچ رویدادی را که دلیل دشمنی وی با اهل بیت علیهم‌السلام باشد نقل نکرده‌اند و آقای خوئی می‌گوید: و از آن چه ما گفتیم روشن می‌شود که نسبت دشمنی وی با اهل بیت علیهم‌السلام مطابق گفته شیخ طوسی به ثبوت نرسیده بلکه ظاهر عدم صحت آن است. [18] .
وفات زهری
زهری در سال 123 ه. و به قولی در تاریخی دیگر از دنیا رفته است. [19] .
پی نوشت ها:
[1] رجال طوسی.
[2] تهذیب التهذیب: 9 / 445، البدایة و النهایة: 9 / 340.
[3] تهذیب التهذیب: 7 / 307.
[4] البدایة و النهایة: 9 / 340.
[5] تهذیب التهذیب: 9 / 449.
[6] البدایة و النهایة: 9 / 342.
[7] البدایة و النهایة: 9 / 342.
[8] البدایة و النهایة: 9 / 344.
[9] البدایة و النهایة: 9 / 343.
[10] البدایة والنهایة: 9 / 341.
[11] مناقب ابن شهر آشوب و در عقد الفرید: 5 / 127 قریب به این مضمون آمده است.
[12] ابراهیم / 7.
[13] آل عمران / 184.
[14] اعراف / 168.
[15] ذاریات / 55.
[16] مریم / 59.
[17] تحف العقول: ص 277 - 274.
[18] معجم رجال الحدیث: 16 / 202.
[19] تهذیب التهذیب: 9 / 450.
منبع: تحلیلی از زندگانی امام سجاد (جلد 2)؛ باقر شریف قرشی؛ ترجمه محمد رضا عطائی؛ کنگره جهانی حضرت رضا علیه السلام چاپ 1372.

نام کتاب : دانشنامه امام سجاد علیه السلام نویسنده : جمعی از نویسندگان    جلد : 1  صفحه : 915
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست