نام کتاب : دانشنامه امام سجاد علیه السلام نویسنده : جمعی از نویسندگان جلد : 1 صفحه : 872
مرواریدهای گران قیمت در شکم ماهی
حضرت سجاد علیه السلام فرموده است: بدبخت کسی است که بر خلاف رضای خدا
خود را به هلاکت افکند، و نیک بخت کسی است که روی دل به سوی خدا آورد. زهری
نقل می کند که روزی در خدمت امام سجاد علیه السلام بودم که یکی از شیعیان
آمد و اظهار پریشانی و عیال مندی نمود و گفت: چهارصد درهم بدهکاری دارم،
حضرت از شنیدن سخنان وی بسیار متأثر شده و گریه کرد وقتی علت را پرسیدند،
فرمود: کدام محنت بالاتر از آن است که برادر مؤمنی را مقروض ببینی و نتوانی
مشکل او را حل کنی. هنگامی که مردم متفرق شدند یکی از منافقین گفت: عجیب
است که ایشان یک بار می گوید آسمان و زمین در اختیار ماست و یک بار می گوید
که از اصلاح برادر مؤمنی عاجزیم. آن مرد فقیر از شنیدن این سخن آزرده شد و
خدمت امام سجاد علیه السلام رفت و گفت: شخصی چنان و چنین گفت و به من سخت
آمد به گونه ای که رنج و محنت و پریشانی های خودم را فراموش کردم. حضرت
فرمود: خداوند تو را فرج عطا فرمود و دستور داد و فرمود: آنچه برای افطار
من آماده کرده اید بیاورید. دو قرص نان خشک شده را آوردند. حضرت فرمود: این
نان ها را بگیر که در خانه ی ما به غیر از این ها وجود ندارد ولیکن خداوند
به برکت این دو قرص نان نعمت و مال زیادی به تو می دهد. آن مرد دو قرص نان
را گرفت و به بازار رفت و نمی دانست چه کار کند نفس و شیطان وسوسه اش نمود
که نه دندان بچه ها می تواند این نان ها را بخورد و نه شکم تو و خانواده
ات را سیر می کند و نه قرض تو ادا خواهد شد. همان طور که در بازار راه می
رفت، به ماهی فروشی برخورد کرد که یک ماهی در دستش مانده بود و کسی آن را
نمی خرید. به ماهی فروش گفت: من دو نان جو دارم بیا با ماهی مبادله کنیم.
ماهی فروش قبول کرد مرد ماهی را گرفت و یک نان جو را به او داد و به راهش
ادامه داد. بقالی را دید که مقداری نمک مخلوط با خاک دارد که هیچ کس از او
نمی خرید به او پیشنهاد کرد بیا این قرص نان را بگیر و آن نمک را بده تا
این ماهی را کباب کرده و استفاده کنم. و نمک را نیز گرفت و به خانه رفت در
فکر بود که ماهی را پاک کند کسی در زد. وقتی در را باز کرد دید هر دو مشتری
نان ها را پس آورده اند و گفتند: بچه های ما این نان های خشک را نمی
توانند بخورند و ما فهمیدیم که تو از ناچاری این نان ها را به بازار آورده
ای بیا و نان خود را بگیر ما از تو راضی هستیم و آن ماهی و نمک را به تو
حلال داریم. آن مرد آنها را دعا کرد و ایشان رفتند و چون کودکانش نمی
توانستند آن نان ها را بخورند تصمیم گرفت ماهی را کباب کند و به کودکانش
بدهد. وقتی شکم ماهی را پاره کرد که آن را تمیز کند دید پر از در و مروارید
است که نظیر ندارند، پس خداوند متعال را شکر کرد و در فکر بود که آنها را
به چه کسی بفروشد و چه کار کند که شخصی از طرف امام سجاد علیه السلام آمد و
پیغام آورد که امام سجاد علیه السلام فرمود: خداوند متعال در کار تو گشایش
ایجاد کرد و از پریشانی نجات داد. اکنون قرص های نان را به ما برگردان که
آن ها را به غیر از ما کسی نمی خورد. آن دو قرص نان را خادم حضرت برگرداند و
امام با آن افطار کرد و آن مرد فقیر مرواریدها را با قیمت زیادی فروخت و
قرض های خود را داد و وضعش خیلی خوب شد و از توانگران و ثروتمندان عصر خود
شد و وقتی منافقین از وضع او آگاه شدند با هم گفتند: او نمی توانست بدهی
خودش را بدهد و امام سجاد علیه السلام او را به ثروتمندترین تبدیل کرد.
وقتی امام سجاد علیه السلام این سخن منافقین را شنید، فرمود: نسبت به
پیامبر خدا چنین می گفتند، نشنیده اید که او را تکذیب می کردند. منبع: معجزات امام سجاد؛ حبیب الله اکبرپور؛ نشر الف؛ چاپ دوم تابستان 1383 .
نام کتاب : دانشنامه امام سجاد علیه السلام نویسنده : جمعی از نویسندگان جلد : 1 صفحه : 872