responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه امام سجاد علیه السلام نویسنده : جمعی از نویسندگان    جلد : 1  صفحه : 227

ثروتمند شدن شیعه فقیر

زهری می‌گوید: در خدمت امام زین‌العابدین علیه‌السلام بودم، مردی از شیعیان وی به خدمت آن حضرت آمد و اظهار عیالمندی و پریشانی نمود و چهارصد درهم قرض خواست. در این هنگام امام سجاد علیه‌السلام به گریه افتاد. چون سبب گریه‌ی آن حضرت را پرسیدند، ایشان فرمود: «کدام محنت عظیم‌تر از این که آدمی برادر مؤمن خود را پریشان و قرض‌دار ببیند و نتواند برای او کاری انجام دهد.» چون مردم از آن مجلس بیرون رفتند یکی از منافقان گفت: «عجب است که او یک بار می‌گوید که آسمان و زمین مطیع ما است و یک بار می‌گوید که از اصلاح حال برادر مؤمن خود عاجز هستیم.»
آن مرد فقیر و پریشان، از شنیدن این سخن آزرده شد و به خدمت امام سجاد علیه‌السلام رفت و گفت: «ای فرزند رسول خدا! کسی چنین گفت و آن سخن بر من سخت آمد چندان که محنتها و پریشانی‌های خود را فراموش کردم.» امام سجاد علیه‌السلام فرمود: «بدرستی که خدای تعالی به تو گشایش عطا فرمود.» سپس کنیز خود را صدا زد و فرمود: «آنچه که به جهت افطار من آماده کرده‌ای را بیاور.» کنیزک دو قرص نان جو خشک شده را آورد. سپس امام سجاد علیه‌السلام فرمود: «این قرصها را بگیر که در خانه‌ی ما به غیر از این چیزی نیست ولیکن حق تعالی به برکت این قرصها، به نعمت و مال بسیاری اعطاء می‌فرماید.» پس آن مرد، دو قرص نان را گرفت و به بازار رفت و نمی‌دانست که با آنها چکار بکند. نفس و شیطان نیز وسوسه‌اش می‌کردند که: «نه دندان طفلان می‌توانند این قرصهای نان را بجوند و نه شکم تو و اهل و عیال ترا سیر می‌کند و نه طلبکاری این را از تو قبول می‌کند.»
پس در بازار می‌گشت تا آنکه به یک ماهی فروشی رسید که یک ماهی در دستش مانده بود و هیچ کس آن را از او نمی‌خرید. مرد فقیر به او گفت: «بیا و این یک قرص نان جو را با این ماهی عوض کنیم.» ماهی فروش قبول کرد و ماهی را داد و یکی از آن دو قرص نان را گرفت. سپس مرد فقیر رفت و بقالی را دید که اندکی نمک با خاک ممزوج شده دارد که هیچ کس آن را از او نمی‌خرد، پس گفت: «بیا این نمک را بده و این قرص را بگیر.» مرد بقال قبول کرد و نمک را داد و آن قرص را گرفت. سپس مرد فقیر به خانه رفت و در فکر بود که ماهی را پاک کند. در این هنگام
متوجه شد که کسی درب خانه را می‌زند، چون بیرون آمد دید آن ماهی فروش و آن بقال قرصهای جو پس آورده‌اند و می‌گویند: «دندان طفلان ما نمی‌توانند این قرص را بجوند و ما نمی‌دانستیم که تو از روی فقر و پریشانی این قرصها را به بازار آورده‌ای! حال این نان‌های خود را بگیر و آن ماهی و نمک را نیز به خودت بخشیدیم.» آن مرد، ایشان را دعا کرد و به داخل خانه برگشت، و چون طفلانش نتوانستند آن نانها را بخورند سراغ آماده کردن ماهی رفتند. چون شکم ماهی را شکافتند دیدند دو دانه‌ی مروارید در شکم ماهی قرار دارد که بهتر از آن در هیچ صدف و دریائی نباشد، پس خدا را بر آن نعمت شکر کردند.
آن مرد در این فکر بود که چگونه آن مرواریدها را بفروشد و با آنها چکار بکند که شخصی از طرف حضرت امام زین‌العابدین علیه‌السلام آمد و پیغام آورد که امام سجاد علیه‌السلام می‌فرماید: «خدای تعالی به تو گشایش اعطاء نمود و از پریشانی خلاص شدی! اکنون طعام ما را به ما رد کن که آن را به غیر از ما کسی نمی‌خورد.»
پس آن شخص، آن دو قرص را خدمت حضرت امام سجاد علیه‌السلام برد و آن حضرت با آن افطار کرد. آن درویش، نیز مرواریدها را با قیمت بسیار بالائی فروخت و احوالاتش خوب و نیکو گردید و وی یکی از ثروتمندان گردید. چون منافقان بر این قضیه مطلع شدند با هم گفتند: «چه عظیم است اختلاف ایشان، اول قادر نبود بر اصلاح درویش و آخر او را به ثروتی عظیم رساند.»
چون این سخن به امام سجاد علیه‌السلام رسید فرمود: «به پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم نیز این چنین می‌گفتند! آیا نشنیده‌اید که در وقتی که آن حضرت، احوال بیت‌المقدس را بیان می‌کرد او را تکذیب نمودند و گفتند: کسی که از مکه به مدینه به دوازده روز می‌رود چگونه در یک شب به بیت‌المقدس می‌رود و باز می‌آید؟ آنها کار خدا و اولیاء خدا را ندانسته‌اند.» [1] .

[~hr~]پی نوشت ها:
(1) حدیقة الشیعه - کشف الغمه.
منبع: عجایب و معجزات شگفت انگیزی از امام سجاد؛ تهیه و تنظیم واحد تحقیقاتی گل نرگس؛ شاکر؛ چاپ اول 1386 .

نام کتاب : دانشنامه امام سجاد علیه السلام نویسنده : جمعی از نویسندگان    جلد : 1  صفحه : 227
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست