responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه امام جواد علیه السلام نویسنده : جمعی از نویسندگان    جلد : 1  صفحه : 204

جواب به سؤالات شیعیان در هفت سالگی

می‌گویند: هنگامی که امام رضا علیه‌السلام از دنیا رفت، امام جواد علیه‌السلام در حدود هفت سال داشت. در بغداد و سایر شهرها، بین شیعیان در مورد جانشین حضرت رضا علیه‌السلام اختلاف شد. عده‌ای مانند ریان بن صلت، صفوان بن یحیی، محمد بن حکیم، عبدالرحمن بن حجاج، یونس بن عبدالرحمن و جماعتی از بزرگان و معتمدین شیعه، در خانه‌ی عبدالرحمن بن حجاج در حالی که بسیار پریشان بودند نشسته و گریه می‌کردند و آه‌های جانسوز می‌کشیدند، یونس بن عبدالرحمن به آنها گفت: «گریه را کنار بگذارید، تا ببینیم چه کسی عهده‌دار مقام امامت است، و مسائل خود را از چه کسی بپرسیم، تا حضرت جواد علیه‌السلام بزرگ شود؟!»
ریان بن صلت برخاست، و از شدت ناراحتی دستش را بر گلوی یونس گذاشت و سیلی بر او می‌زد و می‌گفت: «تو کسی هستی که در نزد ما اظهار ایمان می‌کنی، ولی شک و شرک خود را پنهان می‌سازی، اگر امامت حضرت جواد علیه‌السلام از طرف خداوند است، هرگاه او کودک یک روزه باشد همانند پیرمردی عالم است، بلکه بالاتر، و اگر از طرف خدا نباشد، هرگاه هزار سال عمر کند، مانند یک فردی از سایر مردم است، این موضوعی است که سزاوار است درباره‌ی آن فکر شود.»
پس از آن، سایر حاضران، به یونس رو کردند و او را سرزنش نمودند. [1] آن وقت ایام حج بود و هشتاد نفر از فقهای بغداد و سایر مردم که برای انجام حج، بیرون آمده بودند به مدینه آمدند تا از نزدیک با امام جواد علیه‌السلام دیدار نمایند.
در مدینه به خانه‌ی امام صادق علیه‌السلام که خلوت بود، وارد شدند و بر روی فرش بزرگی که در آنجا گسترده شده بود، نشستند.
آنگاه دیدند عبدالله بن موسی علیه‌السلام (عموی حضرت جواد علیه‌السلام) آمد و در صدر مجلس نشست. شخصی اعلام کرد که: «این آقا، فرزند پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم است، هر کس سؤال دارد از او بپرسد.»
چند مسأله از او سؤال شد، ولی وی جواب نادرست داد و حاضران متحیر و اندوهناک شدند و فقهای مجلس پریشان گشتند. تصمیم گرفتند که برخیزند و آن خانه را ترک کنند، و با خود می‌گفتند: «اگر حضرت جواد علیه‌السلام پاسخ سؤالات ما را می‌دانست، عبدالله جواب نادرست به ما نمی داد.»
در این هنگام ناگهان دربی از جانب بالای مجلس، باز شد و غلام امام جواد علیه‌السلام وارد مجلس شد و حضرت جواد علیه‌السلام را نشان داد و گفت: «این، ابوجعفر است.»
همه‌ی حاضران به احترام او برخاستند و به استقبالش شتافتند و بر او سلام کردند. آن حضرت در حالی که دو پیراهن در تن داشت، و عمامه با دو تحت الحنک بر سر نهاده بود، و کفشی در پا نموده، وارد گردید و نشست و همه‌ی حاضران در سکوت بودند.
آنگاه صاحب مسأله برخاست و چند مسأله پرسید، و امام جواد علیه‌السلام جواب آنها را طبق حکم الهی بیان کرد، شیعیان خوشحال شدند و او را مدح کرده و ستودند و گفتند: «عموی شما عبدالله، چنین و چنان، فتوا داد.»
امام جواد علیه‌السلام رو به عمویش کرد و فرمود: «لا اله الا الله! ای عمو! در پیشگاه خدا بزرگ است که در قیامت در برابرش توقف کنی و او به تو بگوید چرا از روی جهل، در بین بندگانم فتوا دادی با اینکه در میان امت عالمتر و آگاهتر از تو وجود داشت؟!» [2] .

[~hr~]پی نوشت ها:
(1) شاید یونس بن عبدالرحمن می‌خواسته است این بحث را به پیش بکشد که سن، ملاک امامت نیست.
(2) عیون المعجزات.
منبع: عجایب و معجزات شگفت‌انگیزی از امام جواد؛ تهیه و تنظیم: واحد تحقیقاتی گل نرگس ؛ شمیم گل نرگس چاپ چهارم 1386.

نام کتاب : دانشنامه امام جواد علیه السلام نویسنده : جمعی از نویسندگان    جلد : 1  صفحه : 204
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست