نام کتاب : دانشنامه امام حسن علیه السلام نویسنده : جمعی از نویسندگان جلد : 1 صفحه : 683
فرزندان ما پارههای جگر ما هستند
روزی رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بالای منبر در حال خطبه خواندن
بود که دو گل بوستان آن حضرت به مسجد آمدند، و پیراهنهای گلرنگ پوشیده و
میافتادند و بر میخواستند. هنگامی که نگاه پیامبر صلی الله علیه و
آله و سلم بر ایشان افتاد، از منبر پایین آمده و آنها را در آغوش گرفته و
در نزد خود نشاند و فرمود: فرزندان ما جگرهای ما هستند که در زمین راه میروند [1] . هرگز دلی ز غم چو دل مجتبی نسوخت ور سوخت اجنبی دگر از آشنا نسوخت هر گلشنی که سوخت ز باد سموم سوخت از باد نوبهار و نسیم صبا نسوخت چنان دلش ز سرزنش دوستان گداخت کر دشمنان زهر بدو هر ناسزا نسوخت از هر خسی چه آن گل گلزار معرفت شاخ گلی ز گلشن آل عبا نسوخت جز آن یگانه گوهر توحید را کسی ز الماس سوده لعل لب دلربا نسوخت هرگز برادری به عزای برادری در روزگار چون شه گلگون قبا نسوخت باور مکن دلی که چون قاسم بناله شد زان نالهی پر از شرر «وا ابا» نسوخت آندم که سوخت حاصل دوران ز سوز زهر در حیرتم که خرمن گردون چرا نسوخت تا شد روان عالم امکان ز تن روان صاحبدلی نماند کزین ماجرا نسوخت خاموش شد چراغ دلافروز مجتبی افروخت شعلهی غم جانسوز مجتبی [2] .