نام کتاب : دانشنامه امام حسن علیه السلام نویسنده : جمعی از نویسندگان جلد : 1 صفحه : 587
شفاعت فرشتهای که بشکل مار مسخ شده بود
میگویند: روزی خوشهی انگور تازهای در زمانی که هنوز فصل انگور نرسیده
بود برای پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم آورده شد. پیامبر صلی
الله علیه و آله و سلم به سلمان (رحمة الله علیه) فرمود: «ای سلمان! دو
فرزندم حسن و حسین را بیاور تا با من از این انگور بخورند.» سلمان
فارسی میگوید: «من بطرف خانهی حضرت فاطمهی زهرا علیهاالسلام رفتم تا
حسنین را صدا بزنم ولی آنها را پیدا نکردم. به خانهی امکلثوم (خالهی آن
حضرات) رفتم ولی در آنجا نیز آنها را ندیدم. آمدم و جریان را خدمت پیامبر
صلی الله علیه و آله و سلم عرض کردم. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم مضطرب شده و از جا برخاستند و گفتند: «وای ای فرزندانم! وای ای نور چشمانم!» سپس فرمود: «هر کس مرا بسوی آنها راهنمایی کند، پس خداوند بهشت را بر او واجب میکند.» خداوند جبرئیل را از آسمان نازل کرد و گفت: «ای محمد! برای چه بیتاب هستی؟» پیامبر
صلی الله علیه و آله و سلم گفت: «بیتابی من بخاطر فرزندانم حسن و حسین
میباشد چرا که از حیله و نیرنگ یهود بر آنها میترسم.» جبرئیل گفت:
«ای محمد! از نیرنگ منافقین بر آنها بترس زیرا که نیرنگ آنها از نیرنگ یهود
بدتر است. بدانکه فرزندانت حسن و حسین در باغ «دحداح» هستند.» پس
پیامبر فورا بطرف آن باغ حرکت کرد و من هم همراه آن حضرت بودم تا اینکه
وارد باغ شدیم. پس دیدیم که حسن و حسین علیهمالسلام در آغوش یکدیگر به
خواب رفتهاند و حیوانی به شکل مار در کنار آنها قرار دارد. وقتی آن
مار پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را دید عرض کرد: «سلام بر شما ای
رسول خدا! من مار نیستم بلکه فرشتهای از فرشتههای کروبین خدا هستم. من به
اندازهی یک چشم به هم زدن از یاد خدا غافل شدم. پس خدا بر من غضب کرد و
همانطور که میبینی مرا بصورت ماری مسخ کرد و از آسمان به زمین راند. من
سالهای زیادی است که میخواهم موجود کریمی را در نزد خداوند ببینم تا از او
بخواهم که برای من نزد خداوند شفاعت بنماید، شاید که خداوند مرا ببخشد و
مرا همانطوری که از اول بودم یعنی بصورت فرشته برگرداند. بدرستی که او بر
هر کاری قادر و توانا است.» پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم پیش
آنها نشست تا اینکه امام حسن و امام حسین علیهالسلام بیدار شدند. پس بر
روی زانوهای پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نشستند. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به آنها فرمود: «ای فرزندانم! به این بیچاره نگاه کنید!» آنها گفتند: «ای جد ما! او کیست؟ پیامبر
صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «ای فرزندانم! این فرشتهای از
فرشتههای کروبین خدا بوده است که به اندازهی یک چشم به هم زدن از یاد خدا
غافل شده است و خدا او را به این صورت در آورده است. حال من بواسطهی شما
او را نزد خداوند شفاعت میکنم و شما را شفیع قرار میدهم، پس برای او
شفاعت کنید.» حسنین علیهماالسلام از جا برخاستند و وضو گرفتند. بعد دو
رکعت نماز خواندند و گفتند: «خدایا! به حق جد جلیل و حبیبمان محمد مصطفی و
به حق پدرمان علی مرتضی و به حق مادرمان فاطمهی زهرا از تو میخواهیم که
او را به حالت اولش برگردانی.» هنوز دعای آنها تمام نشده بود که جبرئیل
به همراه گروهی از فرشتهها فرود آمد و به آن فرشته، عفو و رضایت خدای
تعالی و برگشتش به سیرت و روش اول را مژده داد. سپس همگی به آسمان رفتند در
حالی که خدای تعالی را تسبیح میکردند. سپس جبرئیل در حالی که تبسم کرده
بود، نزد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم برگشت و عرض کرد: «ای رسول خدا!
آن فرشته بر فرشتههای هفت آسمان فخرفروشی میکند و به آنها میگوید: چه
کسی مانند من میباشد در حالی که من مورد شفاعت دو سید و دو جوان (یعنی
امام حسن و حسین علیهماالسلام) هستم.» [1] .