نام کتاب : دانشنامه امام حسن علیه السلام نویسنده : جمعی از نویسندگان جلد : 1 صفحه : 585
شفاعت رمز ترقی و رشد در موجودات
سلمان رحمه الله میگوید: زمانی که هنوز فصل انگور نرسیده بود، خوشهی
انگوری برای پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم هدیه آوردند. پیامبر
صلی الله علیه و آله و سلم به سلمان رحمه الله فرمود: ای سلمان؛ دو فرزندم
حسن و حسین را بیاور تا با من از این انگور بخورند. سلمان رحمه الله
میگوید: من به طرف خانهی حضرت زهرا علیهاالسلام رفتم تا حسنین را صدا
بزنم، ولی آنها را پیدا نکردم. به خانهی امکلثوم (خالهی آن حضرات) رفتم
ولی در آنجا نیز آنها را ندیدم، آمدم و جریان را خدمت پیامبر صلی الله علیه
و آله و سلم عرض کردم. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم مضطرب شد و از جا برخواستند و فرمودند: وای ای فرزندانم؛ وای ای نور چشمانم. سپس فرمود: هر کس مرا به سوی آنان راهنمایی کند، خداوند بهشت را بر او واجب میکند. خداوند جبرئیل را از آسمان نازل کرد و فرمود: ای محمد؛ برای چه بیتاب هستی؟ پیامبر
صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: بیتابی من به خاطر فرزندان من حسن و
حسین میباشد، چرا که از حیله و نیرنگ یهود بر آنها میترسم. جبرئیل
عرض کرد: ای محمد؛ از نیرنگ منافقین بر آنها بترس! زیرا که نیرنگ آنها از
نیرنگ یهود بدتر است، بدان که فرزندانت در باغ «دحداح» هستند. پیامبر
صلی الله علیه و آله و سلم فورا به طرف آن باغ حرکت کرد و من هم همراه آن
حضرت بودم، تا اینکه وارد باغ شدیم. دیدیم امام حسن و امام حسین
علیهماالسلام در آغوش یکدیگر به خواب رفتند و حیوانی به شکل مار در کنار
آنها قرار دارد. هنگامی که آن مار پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را
دید، عرض کرد: سلام بر شما ای رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم؛ من
مار نیستم، بلکه فرشتهای از فرشتههای کروبین خدا هستم. من به اندازهی یک
چشم به هم زدن از یاد خدا غافل شدم. خداوند بر من غضب کرد و همانطور که
میبینی مرا به صورت ماری مسخ کرد و از آسمان به زمین راند. سالیان درازی
است که میخواهم شخص کریمی را در نزد خداوند ببینم، تا از او بخواهم که
برای من نزد خداوند شفاعت بنماید، شاید خداوند مرا ببخشد و مرا همانطوری که
اول بودم، به صورت فرشته برگرداند. به درستی که او بر هر کاری قادر و
توانا است. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم نزد آنها نشست تا
اینکه امام حسن و امام حسین علیهماالسلام بیدار شدند و بر روی زانوهای
پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نشستند. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به آنها فرمود: ای فرزندانم؛ به این بیچاره نگاه کنید. آن بزرگواران گفتند: ای جد ما؛ او کیست؟ پیامبر
صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: ای فرزندانم؛ این فرشتهای از فرشتههای
کروبین خدا بوده است که به اندازهی یک چشم بر هم زدنی از یاد خدا غافل
شده است، و خداوند او را به این صورت درآورده، حال من به واسطهی شما او را
نزد خداوند شفاعت میکنم و شما را شفیع قرار میدهم، برای او شفاعت کنید. حسنین علیهماالسلام از جا برخواستند و وضو گرفتند و بعد دو رکعت نماز خواندند و این گونه خدا را خواندند: خدایا؛
به حق جد جلیل و حبیبمان محمد مصطفی، و به حق پدرمان علی مرتضی، و به حق
مادرمان فاطمهی زهرا، از تو میخواهیم که او را به حالت اولش برگردانی. هنوز
دعای آنها تمام نشده بود که جبرئیل به همراه گروهی از فرشتگان فرود آمد و
به آن فرشته، عفو و رضایت خدای تعالی و برگشتش به سیرت و روش اول را مژده
داد. آنها همگی به آسمان رفتند در حالی که خدای تعالی را تسبیح
میکردند، آنگاه جبرئیل در حالی که تبسم کرده بود، نزد پیامبر صلی الله
علیه و آله و سلم برگشت و عرض کرد: ای رسول خدا؛ آن فرشته بر فرشتههای
هفت آسمان فخر فروشی میکند و به آنها میگوید: چه کسی مانند من میباشد
در حالی که من مورد شفاعت دو سید و دو جوان (یعنی امام حسن و حسین
علیهماالسلام) قرار گرفتم [1] .