نام کتاب : دانشنامه امام حسن علیه السلام نویسنده : جمعی از نویسندگان جلد : 1 صفحه : 557
سخن در کوفه
مجلسی رحمه الله میگوید:گفته شده است: گروههایی از کوفیان از حسن
بن علی علیهالسلام بدگویی کردند و گفتند:او ناتوان است و سخن منطقی ندارد.
این خبر به امیرمؤمنان علیهالسلام رسید، حسن علیهالسلام را خواست و
فرمود:ای فرزند رسول خدا! کوفیان دربارهی تو سخنی گفتهاند که دوست ندارم.
حسن علیهالسلام عرض کرد:ای امیرمؤمنان! چه میگویند؟ علی علیهالسلام
فرمود:میگویند:زبان حسن بن علی علیهالسلام ناتوان است و سخن مبرهن
ندارد. اینک این شاخههای [انباشته و] چیده شده از درختند [بالا برو و]
مردم را آگاه کن. حسن علیهالسلام عرض کرد:ای امیرمؤمنان! من اگر نگاهم به
شما باشد، نمیتوانم سخن بگویم. علی علیهالسلام فرمود:من نمیآیم؛ ندا کن
تا مردم جمع شوند. مسلمانان جمع شدند و او بر منبر رفت و چنان سخنرانی رسا و
کوتاهی انجام داد که صدای گریهی مردم برخاست. سپس فرمود: هان، ای
مردم! از پروردگار خود [بشنوید] و یاد بگیرید [که میفرماید]:«خداوند، آدم
و نوح و خاندان ابراهیم و خاندان عمران را بر مردم جهان برتری داده است؛
فرزندانی که بعضی از آنان از نسل بعضی دیگرند، و خداوند شنوای داناست [1]
». ما فرزندانی از آدم، دودمانی از نوح، برگزیدهای از ابراهیم، نسلی از
اسماعیل و خاندانی از محمدیم صلی الله علیه و آله. ما در میان شما همچون
آسمان افراشته، زمین گسترده و آفتاب تابانیم، و نیز همچون آن درخت زیتونیم
که نه شرقی است، و نه غربی، و روغن آن، خجسته است. پیامبر صلی الله علیه و
آله اصل آن است و علی علیهالسلام شاخهی آن. به خدا سوگند! ما میوهی آن
درختیم. پس هر کس به شاخهای از آن آویزد، نجات یابد و هر کس بازماند، در
آتش خواهد بود. امیرمؤمنان علیهالسلام از انتهای جمعیت برخاست و در
حالی که ردای خود را پشت سرش میکشید، آمد تا در کنار حسن علیهالسلام بر
منبر قرار گرفت و میان دو دیدهی او را بوسید و فرمود:ای فرزند رسول خدا!
حجت خود را بر مردم پایدار ساختی و بر آنان واجب کردی که از تو پیروی کنند.
وای بر کسی که از تو سرپیچد. [2] . ابنعساکر با سند خود از امام باقر علیهالسلام نقل کرده است: علی
علیهالسلام به حسن علیهالسلام فرمود:حسن جان! برخیز و با مردم سخن بگو.
حسن علیهالسلام عرض کرد:هیبتت مرا میگیرد که تو را ببینم و سخن بگویم.
امیرمؤمنان علیهالسلام خود را از او پنهان کرد؛ آن چنان که سخنان حسن
علیهالسلام را میشنید، ولی او را نمیدید. حسن علیهالسلام برخاست، و حمد
و ثنای خداوند به جا آورد، و سخن گفت و پایین آمد. پس علی علیهالسلام
فرمود:«دودمانی که بعضی از آنان از نسل بعضی دیگرند، و خدا شنوای داناست.
[3] » [4] . اربلی میگوید:روایت شده است:پدر او، علی علیهالسلام
فرمود:[حسن جان!] برخیز و سخن بگو تا بشنوم. او برخاست و فرمود:سپاس آن
خدایی را که هر کس سخن گوید بشنود و هر کس خاموش باشد، آنچه را در ذهن
اوست، بداند و هر کس زندگی کند، روزیاش بر اوست و هر کس بمیرد، بازگشتش به
اوست [و درود و رحمت خداوند بر محمد و خاندان پاک او باد]. اما
بعد:گورها، جای ورود ما و قیامت، روز دیدار ما و خدا، مراقب ماست. علی
علیهالسلام دری است که هر کس داخل آن شود، ایمن است و هر کس ازآن خارج
شود، کافر است. پس علی علیهالسلام نزد او شتافت، و او را به [سینهی]
خود چسبانید و فرمود:پدر و مادرم فدایت باد! «فرزندانی که بعضی از آنان از
نسل بعضی دیگرند، و خدا شنوای داناست.» [5] .
[~hr~]پی نوشت ها: (1) آل عمران:33؛ (ان الله اصطفی آدم و نوحا و آل ابراهیم و آل عمران علی العالمین - ذریة بعضها من بعض والله سمیع علیم). (2) بحارالانوار 358:43 ح 37. (3) (ذریة بعضها من بعض والله سمیع علیم). (4) تاریخ ابنعساکر (ترجمة الامام الحسن علیهالسلام):144 ح 243. (5) کشف الغمه 572:1.
نام کتاب : دانشنامه امام حسن علیه السلام نویسنده : جمعی از نویسندگان جلد : 1 صفحه : 557