نام کتاب : دانشنامه امام حسن علیه السلام نویسنده : جمعی از نویسندگان جلد : 1 صفحه : 543
سبز کردن نخل خشکیده و آوردن رطب تازه
میگویند: امام حسن علیهالسلام در یکی از سفرها که به عمره میرفت،
مردی از فرزندان زبیر که به امامت آن حضرت اعتقاد داشت، در خدمت آن حضرت
بود. در یکی از منازل بین راه بر سر آبی فرود آمدند که نزدیک آن آب، درختان
خرمایی قرار داشت که از بیآبی خشک شده بودند. برای امام حسن علیهالسلام
در زیر یکی از آن درختان، فرشی انداختند. همچنین برای فرزندان زبیر در زیر
درختی دیگر در برابر آن حضرت نیز فرشی انداخته شد. آن مرد نظر به بالای درخت افکند و گفت: «اگر این درخت خشک نشده بود از میوهی آن میخوردیم.» امام حسن علیهالسلام فرمود: «رطب میل داری؟» او گفت: «بلی.» پس
امام حسن علیهالسلام دست بسوی آسمان بلند کرد و دعائی خواند که آن مرد
نفهمید. ناگهان آن درخت به اعجاز آن حضرت سبز شد و برگ برآورد و رطب داد.
مرد احمقی که همراه ایشان بود گفت: «به خدا سوگند جادو کرد.» امام حسن علیهالسلام فرمود: «وای بر تو! این جادو نیست بلکه حق تعالی دعای فرزند پیغمبر خود را مستجاب کرد.» سپس بقدری از آن درخت رطب چیدند که اهل قافله را کفایت کرد. [1] .