نام کتاب : دانشنامه امام حسن علیه السلام نویسنده : جمعی از نویسندگان جلد : 1 صفحه : 451
دعای امام حسن
میگویند: روزی امام حسن علیهالسلام از مکه پیاده به مدینه میآمد، در اثنای راه پای مبارکش ورم کرد. به آن حضرت عرض کردند: «سوار شوید تا این ورم کم شود.» حضرت
قبول نکرد و فرمود: «چون به این منزل میرسیم، مرد سیاهی به استقبال ما
خواهد آمد و روغنی با خود خواهد داشت که برای این ورم مفید است. آن روغن را
به هر قیمت که بگوید از او بخرید.» یکی از دوستان آن حضرت تعجب کرد و گفت: «در این منزلی که ما میرویم کسی نمیباشد که روغن بفروشد.» حضرت فرمود: «به همین زودی پیدا خواهد شد.» چون چند میل راه آمدند، سیاهی آن مرد از دور پیدا شد. حضرت فرمود: «برو و روغن را از او بگیر.» چون آن شخص به نزد آن مرد رفت و روغن را از او طلبید، وی گفت: «روغن را برای چه کسی میخواهی؟» گفت: «برای حسن بن علی بن ابیطالب علیهماالسلام میخواهم.» سیاه گفت: «مرا به خدمت او ببر.» وقتی
که او را به خدمت امام حسن علیهالسلام آورد، مرد گفت: «ای فرزند رسول
خدا! من دوستدار و پیرو تو هستم و پولی را برای روغن نمیخواهم و لیکن از
شما درخواستی دارم که دعا کنید حق تعالی پسری صحیح و سالم به من کرامت
فرماید که محب شما اهل بیت علیهمالسلام باشد، چرا که در این وقت که به
خدمت شما آمدم زنم دچار درد زائیدن شده بود.» امام حسن علیهالسلام فرمود: «به خانهی خود برگرد که وقتی داخل خانه میشوی خواهی دید که زن تو پسری سالم زائیده است.» پس
آن سیاه به سرعت به خانه برگشت و بعد باز به خدمت امام حسن علیهالسلام
آمد و حضرت را دعای خیر کرد و گفت: «آنچه فرمودی واقع شده بود.» سپس امام حسن علیهالسلام آن روغن را بر پاهای مبارک خود مالید و پیش از آنکه از جای خود برخیزد اثری از آن ورم نماند. [1] .