نام کتاب : دانشنامه امام حسن علیه السلام نویسنده : جمعی از نویسندگان جلد : 1 صفحه : 443
دسیسه معاویه و ترور امام حسن
صدوق گوید: معاویه، پنهانی جاسوسانی جدا جدا نزد هر یک از عمرو بن
حریث، اشعث بن قیس، حجر بن حارث و شبث بن ربعی فرستاد و به هر یک وعده داد
اگر حسن بن علی علیهالسلام را بکشد، 200000 درهم، فرماندهی سپاهی از
سپاهان شام، و یکی از دخترانش را، به او خواهد داد. این خبر، به حسن
علیهالسلام رسید، زیر لباس خود زره پوشید. حسن علیهالسلام احتیاط میکرد و
به امامت نماز ایشان نمیایستاد مگر به همین صورت. در نماز، یکی از آنان
تیری به سوی حضرت افکند که زره، مانع شد به بدن مبارکش بخورد. حسن
علیهالسلام به تاریکیهای ساباط که رسید، یک نفر از آنان با شمشیری
زهرآگین به او ضربه زد و او را زخمی کرد. حسن علیهالسلام دستور داد تا او
را به «بطن جریحی» - که حاکم آنجا عموی مختار بن ابیعبیدة بود - بردند. مختار
به عموی خود گفت:بیا حسن علیهالسلام را دستگیر کنیم و به معاویه تحویل
دهیم؛ تا عراق را به ما بدهد. شیعیان از این سخت برآشفتند، و خواستند مختار
را بکشند، که عمویش از آنان درخواست عفو کرد. آنان نیز بخشیدند. امام حسن
علیهالسلام فرمود:، وای بر شما! سوگند به خدا! اگر مرا بکشید، معاویه
به هیچ یک از وعدههایی که برای کشتن من به شما داده است، عمل نخواهد کرد.
میدانم که اگر دست در دست او نهم و با او بسازم، نمیگذارد که به دین جدم
بروم. و تنها میتوانم خدای سبحان را بپرستم؛ ولی گویا میبینم فرزندان شما
را که بر در خانههای فرزندان آنان [با خواری] ایستادهاند و آب و غذا می
خواهند؛ ولی آنان دریغ میورزند. پس دوری و دوری بر شما باد با این
کردارتان «و کسانی که ستم کردهاند، به زودی خواهند دانست به کدام بازگشت
گاه برخواهند گشت.» [1] . مردم با بهانههایی که به کار نیایند، شروع کردند به عذرخواهی. [2] . طبرانی با سند خود از ابوجمیله نقل کرده است: پس
از آن که علی علیهالسلام به شهادت رسید، حسن بن علی علیهالسلام جانشین
او شد؛ روزی حسن علیهالسلام با مردم نماز میخواند که مردی به او حمله برد
و با شمشیر بر ران او زد. حسن علیهالسلام به سبب آن ضربه، چندین ماه
بیمار شد. سپس به منبر رفت و فرمود:ای عراقیان! دربارهی ما، از خدا بترسید
که ما امیران و میهمانان شماییم. ما آن خاندانیم که خدای سبحان در حق آنان
فرمود:«همانا خدا میخواهد آلودگی را از شما - خاندان پیامبر - بزداید، و
شما را پاک و پاکیزه گرداند» [3] امام حسن علیهالسلام سخن میگفت و مردم
میگریستند. [4] . طبرسی از زید بن وهب جهنی نقل کرده است: حسن بن
علی علیهالسلام در [راه به] مدائن زخمی شد. در حالی که درد میکشید، نزد
او رفتم و عرض کردم:ای فرزند رسول خدا! به چه میاندیشی؟ مردم سرگردانند.
حسن بن علی علیهالسلام فرمود:سوگند به خدا! معاویه برای من بهتر از آنان
است. آنان میپندارند که شیعیان من هستند، ولی در کشتن من برآمدند و اموالم
را به غارت بردند. سوگند به خدا! اگر از معاویه، پیمان بگیرم که خونم را
حفظ کنم و خاندانم را در امان دارم، بهتر است تا اینان مرا بکشند و خاندانم
را تباه سازند. سوگند به خدا! اگر با معاویه بجنگم، اینان مرا کتف بسته،
تسلیم او میکنند. پس اگر در حال عزت با او صلح کنم، بهتر است تا در حال
اسیری مرا بکشد یا [نکشد و] بر من منت نهد. و این منت او، ننگ بنیهاشم تا
پایان روزگاران باشد؛ ننگی که پیوسته معاویه و نسل او، بر زنده و مردهی ما
بر زبان رانند. عرض کردم:ای فرزند رسول خدا! آیا شیعیان خود را همچون
گوسفندان بیچوپان، رها میکنی؟ فرمود:ای برادر جهنی! چه کار کنم؟ سوگند به
خدا! من چیزی از منبعی موثق میدانم [که تو نمیدانی]. امیرمؤمنان
علیهالسلام روزی مرا شادمان دید، فرمود:حسن جان! شادمانی میکنی؟
چگونه خواهی بود چون پدرت را کشته ببینی؟ یا چگونه خواهی بود چون
فرمانروایی جهان اسلام را بنوأمیه به دست گیرند؟ امیرشان آن حلقوم گشاد
روده فراخ است که میخورد و سیر نمیشود، میمیرد و در آسمان، یاور و در
زمین، عذرخواهی ندارد. پس بر شرق و غرب آن چیره گردد؛ در حالی که مردم از
او فرمان برند و پادشاهیاش به درازا کشد، بدعتها و گمراهیها پدید آورد،
حق و سنت رسول خدا صلی الله علیه و آله را بمیراند، اموال مسلمانان را میان
هواداران خود تقسیم کند، و آن را از سزاوارانش بازدارد. مؤمن در سلطنت او،
خوار میشود و فاسق، نیرو میگیرد. بیت المال را در میان یاران خود، دست
به دست میچرخاند و بندگان خدا را، برده و کنیز خود میسازد. در پادشاهی
او، حق نابود میگردد و باطل آشکار میشود و صالحان، لعن میشوند و هر که
با او بر حق، دشمنی کند، کشته میشود و هر که با او بر باطل، یاور شود، به
حال خود بگذارد. و [در زمانهای پسین نیز] این گونه خواهد بود تا در آخر
زمان، و سختی دوران، و نادانی مردمان، خدا رادمردی را برانگیزد که با
فرشتگان خود، به او یاری رساند، و یارانش را عصمت دهد. و با آیات خود، به
او کمک کند، و او را بر زمین آن چنان چیره کند که خواه ناخواه فرمانش برند.
زمین را پر از عدل و داد، و نور و برهان کند. تمام طول و عرض سرزمینها
مطیعش گردند، تا آن جا که هیچ کافری نماند مگر آن که ایمان آورد، و هیچ
بدکرداری نماند مگر آن که سامان گیرد. در حاکمیت او، درندگان آشتی کنند، و
زمین سبزههای خود را برآرد، و آسمان برکات خود را فروریزد و گنجها برایش
آشکار شوند. او تا 40 سال در شرق و غرب عالم، حکم میراند. پس خوشا به حال
آن که روزگار او را دریابد و سخنش را بشنود! [5] .