نام کتاب : دانشنامه امام حسن علیه السلام نویسنده : جمعی از نویسندگان جلد : 1 صفحه : 438
درختی که به بار نشست
امام صادق علیهالسلام فرمود: «حضرت مجتبی در یکی از مسافرتهای
طاقت فرسای خود به مکه جهت استراحت و میل غذا کنار درختی خشک جلوس فرمود،
اتفاقا یکی از فرزندان «زبیر بن العوام» که به امامت امام حسن عقیده داشت
در زیر همان درخت آرمیده بود، فرزند زبیر، در ضمن سخنانی که بینشان رد و
بدل میشد، گفت: ای کاش الان این درخت خشک به بار مینشست و سایه و ظرافت خاصی داشت تا از آن بهرهمند میشدیم. امام حسن فرمودند: راستی اشتهای خرما و میوه داری؟! فرزند زبیر گفت: بلی ای پسر پیامبر. پس
حضرت دستهای مبارکش را به سوی آسمان بلند کرد و مناجاتی با پروردگار عالم
نمود، آن خدایی که درخت خشک را برای حضرت مریم سبز و بارور کرده بود و به
مریم از آن درخت، رطب تازه و خوش طعم مرحمت فرموده بود، در اینجا نیز دعای
فرزند رسول خدا را مستجاب کرد و آن درخت خشک و بیبار را سبز و خرم ساخت، و
پر از خرمای لذیذ و خوش طعم نمود و حاضرین همگی از آن خوردند و سیر شدند و
از سایهی زیبای آن بهرهمند گردیدند. ولی در این میان مردی بود که
شتران خود را به قافلهی حج و عمره کرایه داده بود، گفت: «به خدا قسم این
عمل سحر و جادوگری است. گویا او شناخت کاملی به ولایت امام حسن نداشت. حضرت
در جوابش فرمود: «وای بر تو این عمل سحر نیست، ولکن اثر دعای مستجاب شدهی
پسر پیامبر است، من دعا کردم، خدا هم دعایم را مستجاب نمود...»[1] .