responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه امام حسن علیه السلام نویسنده : جمعی از نویسندگان    جلد : 1  صفحه : 400

خبر از آینده، در راه مکه

در یکی از سالها، امام حسن مجتبی علیه‌السلام، پیاده از مدینه‌ی منوره، به سوی مکه مکرمه رهسپار شد. به طوری که، پاهای آن حضرت آماس (ورم) کرد.
یکی از خدمتکاران، عرض کرد: اگر سوار بر مرکب بشوید، این آماس، برطرف می‌گردد. امام حسن علیه‌السلام فرمود: نه، وقتی که ما به منزلگاه بعدی رسیدیم، شخص سیاه پوستی نزد تو می‌آید که روغنی به همراه خود دارد، تو آن روغن را از او بخر و چانه نزن.
خدمتکار، عرض کرد: پدر و مادرم به قربانت! ما به هیچ منزلگاهی وارد نشده‌ایم، که به یک دارو فروشی برخورد کنیم.
امام حسن علیه‌السلام فرمود: آن مرد، در نزدیک منزلگاه بعدی است. خدمتکار می‌گوید: حدود یک میل (دو کیلومتر) از آنجا گذشتیم، ناگاه، آن سیاهپوست پیدا شد.
امام حسن علیه‌السلام به من فرمود: نزد این مرد برو و روغن را از او بگیر و قیمت آن را به او بده.
من هم نزد آن سیاه‌پوست رفته و از او تقاضای روغن نمودم.
مرد سیاه پوست گفت: تو این روغن را برای چه کسی می‌خواهی؟
من گفتم: آن را برای امام حسن بن علی علیه‌السلام می‌خواهم.
مرد سیاه پوست گفت: من از تو خواهش می‌کنم که تو مرا نزد آن حضرت ببر!
من هم با خواهش مرد سیاه پوست موافقت کرده و با او به محضر امام حسن علیه‌السلام آمدیم.
وقتی که به حضور امام حسن علیه‌السلام رسیدیم، مرد سیاه پوست به امام حسن علیه‌السلام عرض کرد: پدر و مادرم به فدای شما باد! من نمی‌دانستم که خدمتکار شما، این روغن را برای شما می‌خواهد. شما اجازه بدهید که من قیمت آن را نگیرم، زیرا من غلام شما هستم. (در مقابل) شما از خدا بخواهید که به من پسری عنایت کند که آن پسر دوست شما اهل بیت علیهم‌السلام باشد، زیرا وقتی که من از نزد همسرم جدا شدم، او درد زایمان داشت.
امام حسن علیه‌السلام، به مرد سیاه پوست فرمود: تو به خانه‌ات برگرد، که خدا پسری سالم به تو عطا فرموده است و آن پسر از شیعیان ما می‌باشد.
مرد سیاه‌پوست، همان دم به خانه‌اش برگشت و دید که همسرش پسری سالم به دنیا آورده است، سپس به محضر امام حسن علیه‌السلام بازگشت و خبر ولادت پسر خود را به آن حضرت داد و برای آن حضرت هم دعا کرد.
امام حسن علیه‌السلام، از آن روغن به پای مبارک خود مالید و بر اثر آن روغن، ورم پاهایش برطرف گردید[1] .
پسر این مرد سیاه پوست، بزرگ شد و بعدها از یاران و دوستان مخلص حضرات آل محمد علیهم‌السلام شده و به عنوان شاعر و مداح معروف اهل بیت علیهم‌السلام، با نام «سید حمیری»، مشهور گردید، که به گفته‌ی بعضی از بزرگان، او دو هزار و سیصد (2300) قصیده، در شأن خاندان رسالت، عصمت و طهارت، سروده است. رحمة الله علیه، رحمة واسعة[2] .

[~hr~]پی نوشت ها:
(1)
اصول کافی، ج 1، ص 463 - الخرایج، راوندی، صص 220 - 220؛ طبق نقل سیره‌ی چهارده معصوم علیهم‌السلام، صص 288 - 289 (با اندکی تغییر و تصرف).
[2] سیره‌ی چهارده معصوم علیهم‌السلام، ص 289 (با اندکی تغییر و تصرف).

نام کتاب : دانشنامه امام حسن علیه السلام نویسنده : جمعی از نویسندگان    جلد : 1  صفحه : 400
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست