responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه امام هادی علیه السلام نویسنده : جمعی از نویسندگان    جلد : 1  صفحه : 463

درآوردن سکه های نقره از زمین

ابی‌هاشم می‌گوید: سالی به حج می‌رفتم، وقتی به مدینه رسیدم خدمت امام هادی علیه‌السلام رفتم و سلام کردم. حضرت جواب داد و فرمود: «اگر می‌خواهی با من بیا.»
پس در خدمت آن حضرت رفتیم تا اینکه به صحرائی رسیدیم. امام هادی علیه‌السلام به غلامی که همراه ما بود نگاه کرد و فرمود: «برو و احوال بقا را معلوم کن که آیا نزدیک است یا نه.»
غلام رفت، سپس به من فرمود: «فرود بیا.» پس فرود آمدیم. چون من تنگدست بودم در ذهنم این بود که از آن حضرت چیزی بخواهم ولی خجالت می‌کشیدم. در همین فکر بودم که امام هادی علیه‌السلام به من نگاه نمود و تبسمی کرد و فرمود: «ای اباهاشم! به این فکر می‌کنی که از من چیزی بخواهی ولی خجالت می‌کشی.» گفتم: «به خدا که چنین است! بدرستی که تنگدست هستم و شرم مانع می‌شود که درخواستم را عرض نمایم.» حضرت تازیانه‌ای را که در دست داشت بر زمین کشید که ناگهان نقش انگشتر سلیمان بر آن زمین نقش بست. در اول نوشته بود: «بگیر.» و در آخر نوشته بود: «پنهان دار.» سپس تازیانه را از زمین برداشت و به من داد و آن سکه‌ای بود که به قیمت چهارصد دینار نقره بود. گفتم: «خداوند بهتر می‌داند که رسالتش را در کجا قرار بدهد.» [1] .

[~hr~]پی نوشت ها:
(1) خلاصة الأخبار.
منبع: عجایب و معجزات شگفت‌انگیزی از امام هادی؛ واحد تحقیقاتی گل نرگس؛ شمیم گل نرگس چاپ چهارم 1386.

نام کتاب : دانشنامه امام هادی علیه السلام نویسنده : جمعی از نویسندگان    جلد : 1  صفحه : 463
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست