responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه امام هادی علیه السلام نویسنده : جمعی از نویسندگان    جلد : 1  صفحه : 335

حسن بن محمد بن بابا و فارس بن حاتم‌

فارس بن حاتم بن ماهویه قزوینی از اصحاب امام هادی علیه‌السلام بود که به واسطه‌ای اظهار غلو و فساد، امام او را لعن و طرد کرد، و جعفر [کذاب] پسر دوم امام به تبرئه و تزکیه او پرداخت، فارس با گروهی دیگر دور جعفر را گرفته می‌خواستند او را جانشین امام علیه‌السلام سازند. [اقتباس از معارف و معاریف 7 / 667].
و نیز طوسی رحمه الله با سند خود از سهیل بن محمد نقل می‌کند که گفت:
[به امام هادی علیه‌السلام نوشتم:] سرورم! جماعتی از یاران تو درباره حسن بن محمد بن بابا به شک افتاده‌اند، حرف‌های زیادی درباره او گفته می‌شود، سرورم! فرمان شما چیست؟ آیا او را یار خود بگیریم، یا از او بیزاری جوییم، یا کاری با او نداشته باشیم؟
در پاسخ با خط خود نوشت: او و فارس [بن حاتم] از رحمت خدا بدورند، از ایشان تبری جویید، خدا ایشان را لعنت کند، و لعن خود را بر فارس [بن حاتم] دو چندان سازد.
طوسی رحمه الله از سعد نقل می‌کند که گفت: گروهی از یاران عراقی و غیر عراقی ما این حدیث را از جنید برای من نقل کردند، سپس من آن را از خود جنید شنیدم، او می‌گفت: امام هادی علیه‌السلام کسی را نزد من فرستاد، و فرمان داد تا فارس بن حاتم را به قتل برسانم. گفتم: نه تا آن را از زبان خود حضرت علیه‌السلام بشنوم، امام علیه‌السلام فرستاد و مرا خواست، به خدمتش رسیدم فرمود: فرمانت می‌دهم که فارس بن حاتم را بکشی، و پولی داد و فرمود: با این سلاحی بخر و آن را به من نشان ده، رفتم شمشیری خریدم، و به امام نشان دادم، فرمود: این را برگردان و یکی دیگر بخر. آن را پس دادم و به جایش ساطوری خریدم، چون نشان دادم فرمود: این خوب است. پس سراغ فارس بن حاتم رفتم او بین مغرب و عشا از مسجد بیرون می‌آمد، با ساطور بر سرش زدم، افتاد، بار دیگر زدم، و او را کشتم فریاد برخاست و من ساطور را دور انداختم، مردم جمع شدند، و مرا - که کسی جز من آنجا نبود - دستگیر کردند، ولی سلاح و کاردی از من ندیدند، و نیز کوچه‌ها و خانه‌ها را گشتند و چیزی پیدا نکردند، و پس از آن نیز ساطور پیدا نشد.
طوسی از عبدالله بن جعفر حمیری نقل می‌کند که گفت: امام هادی علیه‌السلام با خط خود به علی بن عمرو قزوینی نوشت: در پیروی از خدای سبحان باور داشته باش که: باطن فارس بن حاتم - که درباره او پرسیده‌ای - همانست که بیان کردم - خدا او را از رحمت خود دور سازد، تو نبایستی جز در لعن و بدگویی و دشمنی او بکوشی، تا راه داری در این زمینه بکوش، چنان نیست که فرمان دهم تا خدا با عمل نادرستی پیروی شود، پس در لعن و هتک و قطع اسباب و منع اصحاب ما از او، و باطل کردن فعالیتش تلاش کن،و این را برای اصحاب ما از من برسان و نقل کن، از این دستور مؤکد، در پیشگاه خدا از شما می‌پرسم، و وای بر گنهکار و منکر، این نامه را با خط خود در شب سه‌شنبه نهم ربیع الاول سال دویست و پنجاه قمری نوشتم، بر خدا توکل می‌کنم، و بسیار سپاسش می‌گویم.
و نیز طوسی رحمه الله با سند خود از ابراهیم بن داود یعقوبی نقل می‌کند که گفت: به امام هادی علیه‌السلام نامه نوشتم، و از فعالیت [گمراه کننده] فارس بن حاتم آگاهش کردم. در پاسخم نوشت: به او اهمیت نده، و اگر نزد تو آمد سبکش بشمار.
و نیز با همین سند از موسی نقل می‌کند که گفت:
عروه به امام هادی علیه‌السلام درباره فارس بن حاتم نوشت: و امام علیه‌السلام در پاسخش نوشت: او را تکذیب، و بی‌آبرو کنید، خدا او را از رحمت خود دور و خوار کند، او در همه ادعا و بیان خود دروغ می‌گوید، ولی خود را از بحث و سخن درباره او باز دارید، و از مشورت با او دست بردارید، و برای بدخواهی‌اش بهانه‌ای نگذارید، خدا ما را از شر او و امثال او نگهدارد.
و نیز از سعد نقل می‌کند که گفت: محمد بن عیسی بن عبید برایم نقل کرد که: به ایوب بن نوح نامه نوشت و از او پیرامون نامه امام هادی علیه‌السلام به او درباره فارس بن حاتم - که در پاسخ نامه جبلی علی بن عبیدالله دینوری بوده است - پرسید. ایوب به او نوشت: از من خواسته‌ای که از نامه امام علیه‌السلام درباره فارس به حاتم قزوینی برایت بنویسم، در این نامه از کار او - که سبب خیانت، و برگشت او به برادرش بوده می‌نویسم: امسال او نزد من آمد، و از من خواست که کاری برایش بکنم، و نامه‌ای به امام هادی علیه‌السلام بنویسم، من نپذیرفتم، پیوسته اصرار کرد تا قبول کردم. نامه‌ای فرستادم، و به حج رفتم، از سفر برگشتم و دیدم پاسخ نامه‌های قبل از حج نرسیده است، کسی را فرستادم تا ببینم چه شده است؟ امام علیه‌السلام این نامه را که می‌نویسم برایم نوشت، اگر نوشته امام علیه‌السلام نبود من کاری با این کارها نداشتم، امام علیه‌السلام به من نوشت:
جبلی به من نوشته که او پیشاپیش و تازگی‌ها توسط فارس خائن چیزهایی گرانقیمتی را فرستاده است، ما به جبلی اعلام کردیم که هیچ یک به دست ما نرسیده است، و به او دستور دادم تا دیگر چیزی را به آن ملعون ندهد، و کارهایش را به تو ارجاع دهد، و جبلی یکی از نامه‌های فارس را که با خط خود [به دروغ از جانب ما] به او نوشته که [هدایا] رسید فرستاده است، خدا او را لعنت کند، و عذابش را دو چندان سازد، چه با جسارت بزرگی، بر خدای سبحان و بر ما دروغ بسته، و به اموال دوستان ما خیانت کرده است! و خدا برای انتقام و کیفر او بس است، پس [ای ایوب!] از کار زشت فارس همه اصحاب ما - جبلیون و دیگران - را آگاه کن، و نگذار مخالفین ما بفهمند، تا دوستان ما از فارس بن حاتم دوری جویند، و از او پرهیز کنند، خدا شر او را بردارد، ما از خدا سلامتی در دین و دنیا می‌خواهیم، و از او می‌خواهیم که از آن بهره‌مندمان سازد. والسلام.
و نیز با سند خود از ابومحمد رازی نقل می‌کند که گفت:
فرستاده‌ای از جانب امام هادی علیه‌السلام این پیام را برای ما آورد: اما فارس بن حاتم قزوینی، فاسق و گمراه است، او سخنی ناپاک بر زبان می‌راند، خدا او را لعنت کند.
و نیز می‌گوید: ابراهیم بن محمد همدانی در سال دویست و چهل و هشت، توسط فرزندش جعفر نامه‌ای برای امام هادی علیه‌السلام فرستاد، و پرسید که کارهای خود را به کدامیک از علیل و قزوینی ارجاع دهیم، زیرا هر یک از دیگری تبری می‌جوید، و مردم سرگردانند.
امام در پاسخ نوشت: این که سؤال و شک ندارد، خدا حرمت علیل را بزرگتر از این قرار داده که قزوینی با او سنجیده شود، همه نام [و ویژگی] هر یک، [در ازل] مشخص است، نیازهای خود را نزد او ببر، و به هر که از همشهریانت که از تو حرف شنوی دارند بگو که کارهای خود را به او ارجاع دهند، و نگذارید که قزوینی در هیچ یک از کارهای شما دخالت کند، من از نیرنگهای او با مردم آگاهم، به خواست خدا به او توجه نکنید. منصور بن عباس و برخی از کوفیان این نامه را خواندند.
و روی أیضا:
عن محمد بن مسعود، قال: حدثنی علی بن محمد، قال: حدثنی محمد، عن محمد بن موسی، عن سهل بن خلف، عن سهیل بن محمد، و قد اشتبه [1] یا سیدی! علی جماعة من موالیک أمر الحسن بن محمد بن بابا، فما الذی تأمرنا یا سیدی! فی أمره نتولاه، أم نتبرأ عنه، أم نمسک عنه، فقد کثر القول فیه؟ فکتب بخطه و قرأته: ملعون هو و فارس، تبرؤا منهما، لعنهما الله، و ضاعف ذلک علی فارس [2] .
قال الطوسی: قال سعد: و حدثنی جماعة من أصحابنا من العراقیین و غیرهم بهذا الحدیث عن جنید، ثم سمعته أنا بعد ذلک من جنید: ارسل الی ابوالحسن العسکری علیه‌السلام یأمرنی بقتل فارس بن حاتم القزوینی لعنه الله، فقلت: لا حتی اسمعه منه یقول لی ذلک یشافهنی به، قال فبعث الی فدعانی فصرت الیه، فقال: آمرک بقتل فارس بن حاتم! فناولنی دراهم من عنده، و قال: اشتر بهذه سلاحا فاعرضه علی، فذهبت فاشریت سیفا فعرضته علیه، فقال: رد هذا و خذ غیره، قال فرددته و أخذت مکانه ساطورا فعرضته علیه، فقال: هذا نعم، فجئت الی فارس و قد خرج من المسجد بین الصلاتین المغرب و العشاء، فضربته علی رأسه فصرعته و ثنیت علیه فسقط میتا، و وقعت الضجة، فرمیت الساطور بین یدی، و اجتمع الناس، و أخذت، اذ لم یوجد هناک احد غیری، فلم یروا معی سلاحا و لا سکینا، و طلبوا الزقاق و الدور فلم یجدوا شیئا، و لم یر أثر الساطور بعد ذلک [3] .
قال الطوسی: عبدالله بن جعفر الحمیری، قال: کتب أبوالحسن العسکری علیه‌السلام الی علی بن عمرو القزوینی بخطه: اعتقد فیما تدین الله تعالی به، أن الباطن عندی حسب ما أظهرت لک فیمن استنبأت عنه، و هو فارس لعنه الله، فانه لیس یسعک الا الاجتهاد فی لعنه، و قصده، و معاداته، و المبالغة فی ذلک بأکثر ما تجد السبیل الیه، ما کنت آمر أن یدان الله بأمر غیر صحیح، فجد وشد فی لعنه وهتکه، و قطع أسبابه، وصد أصحابنا عنه، و ابطال أمره، و أبلغهم ذلک منی، واحکه لهم عنی. و انی سائلکم بین یدی الله عن هذا الأمر المؤکد، فویل للعاصی و للجاحد، و کتبت بخطی لیلة الثلاثاء، لتسع لیال من شهر ربیع الأول، سنة خمسین و مائتین و أنا أتوکل علی الله، و أحمده کثیرا [4] .
و قال أیضا: وجدت بخط جبریل بن أحمد، حدثنی موسی بن جعفر بن وهب، عن محمد بن ابراهیم، عن ابراهیم بن داود الیعقوبی، قال: کتبت الیه - یعنی أبا الحسن علیه‌السلام - أعلمته أمر فارس بن حاتم، فکتب: لا تحفلن به، و ان أتاک فاستخف به [5] .
و قال أیضا:
و بهذا الاسناد، عن موسی، قال: کتب عروة الی أبی‌الحسن علیه‌السلام فی أمر فارس بن حاتم، فکتب: کذبوه و هتکوه، أبعده الله و أخزاه، فهو کاذب فی جمیع ما یدعی و یصف، و لکن صونوا أنفسکم عن الخوض و الکلام فی ذلک، و توقوا مشاورته، و لا تجعلوا له السبیل الی طلب لاشر، کفانا الله مؤنته، و مؤنة من کان مثله [6] .
و قال أیضا: قال سعد: و حدثنی محمد بن عیسی بن عبید، أنه کتب الی أیوب بن نوح، یسأله عما خرج الیه فی الملعون فارس بن حاتم، فی جواب کتاب الجبلی علی بن عبیدالله الدینوری؟ فکتب الیه أیوب: سألتنی أن أکتب الیک بخبر ما کتب به الی فی أمر القزوینی فارس، و قد نسخت لک فی کتابی هذا أمره، و کان سبب خیانته، ثم صرفته الی أخیه.
فلما کان فی سنتنا هذه أتانی، و سألنی و طلب الی فی حاجة، و فی الکتاب الی أبی‌الحسن أعزه الله، فدفعت ذلک عن نفسی، فلم یزل یلح علی فی ذلک حتی قبلت ذلک منه، و أنفذت الکتاب و مضیت الی الحج، ثم قدمت فلم یأت جوابات الکتب التی أنفذتها قبل خروجی، فوجهت رسولا فی ذلک. فکتب الی ما قد کتبت به الیک، و لولا ذلک لم أکن أنا ممن یتعرض لذلک، حتی کتب به الی: کتب الی: الجبلی یذکر أنه وجه بأشیاء علی یدی فارس الخائن، لعنه الله متقدمة و متجددة، لها قدر، فأعلمناه أنه لم یصل الینا أصلا، و أمرناه أن لا یوصل الی الملعون شیئا أبدا، و أن یصرف حوائجه الیک، و وجه بتوقیع من فارس، بخطه له بالوصول، لعنه الله، و ضاعف علیه العذاب، فما أعظم ما اجتری علی الله عزوجل و علینا فی الکذب علینا، و اختیان أموال موالینا، و کفی به معاقبا و منتقما، فأشهر فعل فارس فی أصحابنا الجبلیین و غیرهم من موالینا، و لا تتجاوز بذلک الی غیرهم من المخالفین، کیما تحذر ناحیة فارس لعنه الله و یتجنبوه، و یحترسوا منه، کفی الله مؤنته، و نحن نسأل الله السلامة فی الدین و الدنیا، و أن یمتعنا بها، والسلام [7] .
و قال أیضا: قال ابن‌مسعود: حدثنی علی بن محمد، قال: حدثنی محمد بن أحمد، عن محمد بن عیسی، عن أبی‌محمد الرازی، قال: ورد علینا رسول من قبل الرجل:
أما القزوینی فارس، فانه فاسق منحرف، و تکلم بکلام خبیث، فلعنه الله [8] .
و قال أیضا: و کتب ابراهیم بن محمد الهمدانی مع جعفر ابنه فی سنة ثمان و أربعین و مائتین، یسأل عن العلیل، و عن القزوینی، أیهما یقصد بحوائجه و حوائج غیره، فقد اضطرب الناس فیهما، و صار یبرأ بعضهم من بعض، فکتب الیه: لیس عن مثل هذا یسأل، و لا فی مثل هذا یشک، و قد عظم الله من حرمة العلیل أن یقاس الیه القزوینی، سمی باسمهما جمیعا، فاقصد الیه بحوائجک، و من أطاعک من أهل بلادک أن یقصدوا الی العلیل بحوائجهم، و أن تجتنبوا القزوینی أن تدخلوه فی شی‌ء من أمورکم، فانه قد بلغنی ما یموه به عند الناس، فلا تلتفتوا الیه ان شاء الله. و قد قرأ منصور بن عباس هذا الکتاب، و بعض أهل الکوفة [9] .

[~hr~]پی نوشت ها:
(1) هنا سقط الفاظ من الحدیث.
(2) اختیار معرفة الرجال 2: 810 ح 1011، معجم الحدیث 13: 243 ح 11.
(3) اختیار معرفة الرجال 2: 807 ح 1006، المناقب 4: 417، بحارالأنوار 50: 205 ح 14.
(4) الغیبة: 352 ح 312، بحارالأنوار 50: 221 ح 8.
(5) اختیار معرفة الرجال 2: 806 ح 1003، معجم رجال الحدیث 13: 239 ح 1.
(6) اختیار معرفة الرجال 2: 806 ح 1004، و 810 ح 1010 بسند آخر، معجم رجال الحدیث 13: 239 ح 2.
(7) اختیار معرفة الرجال 2: 808 ح 1007، معجم رجال الحدیث 13: 241 ح 6.
(8) المصدر السابق: ح 1009، معجم رجال الحدیث 13: 242 ح 8.
(9) المصدر السابق معجم رجال الحدیث 13: 242 ح 9.
منبع: فرهنگ جامع سخنان امام هادی؛ تهیه و تدوین گروه حدیث پژوهشکده باقر العلوم؛ مترجم علی مؤیدی؛ نشر معروف چاپ اول دی 1384.

نام کتاب : دانشنامه امام هادی علیه السلام نویسنده : جمعی از نویسندگان    جلد : 1  صفحه : 335
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست