responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه امام علی علیه السلام نویسنده : جمعی از نویسندگان    جلد : 1  صفحه : 919
زنی که از عذاب آخرت می‌ترسید

زنی آبستن نزد امیرالمومنین علیه‌السلام آمده گفت: زنا کرده‌ام مرا پاک کن، خداوند تو را پاک کند؛ زیرا شکنجه و عذاب دنیا از عقوبت آخرت که پایانی ندارد آسان‌ترست.
علی علیه‌السلام فرمود: تو را از چه پاک کنم؟
گفت: از زنا.
امیرالمومنین علیه‌السلام: آیا شوهر داری؟
زن: آری.
امیرالمومنین علیه‌السلام: آیا موقعی که مرتکب این عمل شدی شوهرت در سفر بود یا در حضر؟
زن: شوهرم در حضر بود.
علی علیه السلام فعلا برگرد و پس از آن که فرزندت را زاییدی بیا تا تو را پاک گردانم. و چون زن مقداری از آن حضرت دور شد به طوری که گفتار آن حضرت را نمی‌شنید فرمود: خدایا! این یک شهادت.
پس از چندی آن زن نزد امیرالمومنین علیه‌السلام آمده و گفت: فرزندم را زاییدم مرا پاک کن.
در این هنگام امام علیه‌السلام که گویی اصلا سابقه او را نداشته فرمود: تو را از چه پاک کنم ؟
زن: زنا داده‌ام مرا پاک کن.
امیرالمومنین علیه‌السلام: آیا در موقع ارتکاب این عمل شوهر داشتی یا نه؟
زن: شوهر داشتم.
آیا در آن هنگام شوهرت در سفر بود یا در حضر؟
در حضر بود.
برو فرزندت را طبق دستور خداوند دو سال تمام شیر بده. زن برگشت و چون مقداری از آن حضرت دور شد به قدری که صدایش را نمی‌شنید، فرمود: خداوندا! این دو شهادت.
و پس از آن که دو سال سپری شد زن باز آمده و گفت: یا امیرالمومنین: فرزندم را دو سال تمام شیر دادم اکنون مرا پاک کن.
امام علیه‌السلام مانند شخص بی‌خبری پرسشهای سابق را از او جویا شد. و آنگاه به او فرمود: حالا برو و از فرزندت نگهداری کن تا موقعی که بتواند خودش غذا بخورد و از بامی پرت نشود و در چاهی نیفتد. زن گریان از نزد آن حضرت علیه‌السلام بازگشت، و چون مقداری دور گردید، به اندازه‌ای که آواز آن حضرت علیه‌السلام را نمی‌شنید فرمود: خداوندا! این سه شهادت.
عمرو بن حریث مخزومی زن را در بین راه دید و به او گفت: ای بنده خدا! چرا گریه می کنی؟ من تو را دیده‌ام نزد علی علیه السلام می‌آیی و از او تقاضا می‌کنی تو را پاک گرداند.
زن گفت: آری، نزد امیرالمومنین علیه‌السلام آمدم و از او خواستم مرا پاک کند و آن حضرت فرمود: برو و فرزندت را نگهداری کن تا موقعی که بتواند بخورد و بیاشامد و... و می‌ترسم در این مدت بمیرم و مرا پاک نگرداند.
عمرو به او گفت: نزد امیرالمومنین علیه‌السلام برگرد و من از فرزندت کفالت می‌کنم.
زن نزد آن حضرت برگشت و تعهد عمرو را عرضه داشت امیرالمومنین علیه‌السلام مانند شخص بی‌سابقه‌ای به وی فرمود: چرا عمرو از فرزندت کفالت کند؟
گفت: یا امیرالمومنین! زنا کرده‌ام مرا پاک گردان.
آن حضرت فرمود: در آن هنگام شوهر داشتی یا نه؟
زن: آری شوهر داشتم.
آیا در آن وقت شوهرت در وطن بود یا در سفر؟
در وطن بود.
پس آن حضرت سر به سوی آسمان بلند کرده، به درگاه الهی عرضه داشت:
خداوندا! با چهار دفعه اقرار، حد بر او ثابت گردید و تو به پیامبرت خبر داده‌ای کسی که حدی از حدودم را تعطیل کند با من دشمنی نموده است، پروردگارا! من هرگز حدودت را تعطیل نمی‌کنم و در پی دشمنی تو نیستم و احکام تو را ضایع نمی‌گردانم، بلکه فرمانبردار تو و پیرو سنت پیامبرت می‌باشم.
در این وقت، عمرو بن حریث نگاهش به صورت آن حضرت افتاد دید رنگ رخسار مبارکش از شدت غضب چنان قرمز شده که گویی انار در صورتش پاشیده شده، پس به آن حضرت عرضه داشت: یا امیرالمومنین! من خیال می‌کردم از این عمل من خوشحال می‌شوید ولی حال که می‌بینیم ناراحتید هرگز فرزندش را بر نمی‌دارم.
امام (ع) فرمود: آیا پس از آن که آن زن چهار دفعه بر خود اقرار نموده فرزندش را کفالت می‌کنی؟ و تو کوچک هستی.
پس آن حضرت به منبر رفت و به قنبر فرمود: میان مردم بانگ برآور تا همه برای نماز جماعت حاضر شوند. قنبر دستور را اجرا کرد و مردم به طرف مسجد هجوم آوردند بطوریکه مسجد پر شد.در این موقع امام علیه‌السلام بپاخاست و ثنای الهی بجای آورد سپس فرمود: ای مردم! پیشوای شما می‌خواهد برای اقامه حد بر این زن به خارج کوفه رود و شما را به همراه خود ببرد و زمانی که بیرون می‌آیید باید سنگهای خود را همراه داشته و یکدیگر را نشناسید تا به خانه‌هایتان برگردید و سپس از منبر فرود آمد و بامدادان خود آن حضرت به اتفاق زن بیرون شدند و مردم نیز در حالی که یکدیگر را نمی‌شناختند و به صورتهای خود نقاب بسته و سنگ در آستین داشتند از خانه‌ها بیرون شدند تا اینکه آن حضرت با زن و تمام مردم به پشت شهر کوفه رسیدند. آنگاه به حاضران خطاب کرده و فرمود: ای مردم! خداوند با پیامبر، پیمانی بسته و پیامبر نیز با من همان پیمان را بسته است که هر کس مستحق حدی باشد نباید به دیگری حد زند، اکنون هر کس از شما که مستحق همین حد است حد نزند، پس تمام مردم برگشتند و تنها خود آن حضرت با حسن و حسین علیه‌السلام زن را سنگسار نمودند. [1] .


پی نوشت ها:
(1) فروع
کافی، کتاب الحدود، باب آخر من صفه الرجم حدیث 1. تهذیب، باب حدود الزنا، حدیث 23. من لا یحضر، باب ما یجب به التعزیر و... حدیث 32.

نام کتاب : دانشنامه امام علی علیه السلام نویسنده : جمعی از نویسندگان    جلد : 1  صفحه : 919
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست