نام کتاب : دانشنامه امام علی علیه السلام نویسنده : جمعی از نویسندگان جلد : 1 صفحه : 790
در واپسین لحظات
به من فرمود: علی! به دخترم فاطمه، اموری را توصیه کرده ام و از او
خواسته ام تا آنها را به تو گوشزد کند.(از او بپذیر و) به آنچه میگوید عمل
کن، که وی بسیار راستگو و پایدار است. سپس دخترش را در آغوش گرفت و او را به سینه چسبانید و در حالی که او را میبوسید فرمود: پدرت به قربانت ای فاطمه!. از
شنیدن این سخن صدای گریه و شیون فاطمه بلند شد. باز پیامبز وی را در آغوش
گرفت و افزود: آری به خدا سوگند که انتقامت گرفته خواهد شد. بی شک خدا از
خشم تو خشمگین خواهد شد سپس سه مرتبه فرمود: وای بر ستمکاران... آنگاه خود
بشدت گریست. به خدا قسم هنگامی که رسول خدا به گریه افتاد، خود را در
حالی یافتم که گویا پارهای از گوشت تنم جدا شده باشد! قطرات اشک از چشمان
پیامبر چونان باران بر چهره و محاسنش جاری بود. و این در حالی بود که از
فاطمه جدا نمیشد و پیوسته او را در آغوش خود میفشرد. (لحظات بسیار تلخ و
سختی بود) پیامبر در دامن من و سر بر سینه ام نهاده بود و حسن و حسین پاهای
جدشان را به بوسه گرفته بودند و با اشک چشم و سوز درون، صدا به گریه و
شیون بلند کرده بودند و با صدای بلند میگریستند. فاطمه نیز چنان میگریست که من گمان کردم گویا آسمانها و زمین به گریه نشسته اند. (ساکت
کردن او کار آسانی نبود) عاقبت پدر به تسلیت وی پرداخت و گفت: دخترم خدا
جانشین من بر شما است. اگر من از میان شما میروم خدا باقی است و او بهترین
جانشین است. قسم به آنکه مرا به نبوت برانگیخت، اشک تو، عرش الهی و
فرشتگان آن را به گریه انداخت و آسمانها و زمینها و آنچه را که درون
آنهاست به ماتم نشاند.... ... من اگر بگویم جبرئیل هم در آن ساعت حساس
حضور داشت، گزاف نگفته ام؛ چه اینکه من صدای ناله و گریهای میشنیدم اما
بدرستی صاحب آن را نمیشناختم.ولی در این تردید ندارم که آن صداها و
همهمهها از فرشتگان بوده است. و با توجه به دوستی و صداقت دیرینهای که
بین او و جبرئیل بود، گمان ندارم که مثل چنین شبی پیامبر را تنها گذاشته
باشد. قال علی (ع):... قال رسول الله (ص):... یا علی انی قد اوصیت فاطمه ابنتی باشیا و امرتها ان تلقیها الیک فانفدها فهی الصادقه الصدوقه. ثم
ضمها الیه قبل راسها و قال: فداک ابوک یا فاطمه، فعلا صوتها بالبکا ثم
ضمها الیه و قال: اما و الله لینتقمن الله ربی و لیغضبن لغضبک. فالویل ثم
الویل ثم الویل للظالمین، ثم بکی رسول الله (ص). قال علی (ع ): فو الله
لقد حسبت بضعه منی قد ذهبت لبکائه حتی هملت عیناه مثل المطر حتی بلت دموعه
لحیته و ملاءه کانت علیه و هو یلتزم فاطمه لایفارقها و راسه علی صدری و انا
مسنده و الحسن و الحسین یقبلان قدمیه و یبکیان باعلی اصواتهما.... و
لقد رایت بکا منها احسب ان السماوات و الارضین قد بکت لها. ثم قال لها یا
بنیه! الله خلیفتی علیکم و هو خیر خلقه و الذی بعثنی بالحق لقد بکی لبکائک
عرش الله و ما حوله من الملائکه و السماوات و الارضون و ما فیهما.... و
لو قلت ان جبرئیل فی البیت لصرقت لانی کنت اسمع بکا و نغمه لا اعرفها و کنت
اعلم اَنها اصوات الملائکه لا اشک فیها لان جبرئیل لم یکن فی مثل تلک
اللیله یفارق النبی (ص). [1] .