نام کتاب : دانشنامه امام علی علیه السلام نویسنده : جمعی از نویسندگان جلد : 1 صفحه : 70
آگاهی از سرگذشت خوله حنفیة
وقتی ابوبکر بر مسند خلافت تکیه زد، خالد بن ولید را مأمور جمع آوری
زکاة قبیله بنی حنفیة کرد، وقتی خالد برای گرفتن زکاة رفت آنها گفتند:
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله هر سال مردی را برای جمع آوری زکات نزد ما
میفرستاد، او زکاة را از اغنیا میگرفت و میان فقرای ما تقسیم میکرد تو
نیز چنین کن. خالد (که دنبال بهانه میگشت) به مدینه برگشت و به ابوبکر
گفت: اینها زکات نمیدهند! ابوبکر لشکری را همراه خالد روانه کرد وقتی به
آنها رسید، آنها تکبیر گفتند و به استقبال آمدند، خالد با حیله و به تهمت
به آنها حمله کرد و به طمع رسیدن به همسر زیبای رئیس قبیله شوهر او را کشت و
همسر او را گرفته و بلافاصله مورد تجاوز قرار داد زنانشان را اسیر و به
مدینه برگشت. مالک رئیس مقتول آن قبیله در جاهلیت رفیق عمر بود، عمر به
ابوبکر گفت: خالد را اول حد زنا بزن به خاطر تجاوز او با همسر مالک و سپس
او را برای تقاص مالک بکش. ابوبکر گفت: خالد یاور ماست و غفلت کرده!! [1]
(و دو صد افسوس که احکام الهی و خون و نوامیس مردم اینگونه مورد بازیچه
قرار گیرد). آنگاه اسیران را وارد مسجد کردند یکی از آنان بانوئی بود
به نام خؤلة،خود را به قبر پیامبر رساند و به آن پناه برد و گریست و گفت:
ای رسول خدا از اعمال این قوم به تو شکایت میکنم، ما را بدون گناه اسیر
کردند با آنکه ما مسلمانیم! آنگاه متوجه مردم شد و گفت: ای مردم چرا ما را
اسیر کردید؟ با آنکه ما شهادت میدهیم به لا اله الا اللّه و پیامبری
رسولاللّه صلی الله علیه و آله. ابوبکر گفت: شما زکاة ندادید خوله
گفت: مسأله آنگونه نیست که گمان کردهای و سپس حقیقت را بیان داشت، آنگاه
افزود، بر فرض اینکه مردان ما زکاة ندادند، چرا زنهای مسلمان اسیر شدند؟
(در جریان جنگ جمل دیدیم که حضرت امیر علیهالسّلام زنهای مسلمان را به
خاطر شورش همسرانشان اسیر نکرد زیرا فرمود در منطقه اسلام اینها مسلمانند و
یاللأسف که در این واقعه زنهای مسلمان را چون کنیزان در معرض فروش گذاردند
و ساقهای زنان آزاد را عقب زدند تا آنها را معامله کنند، با اینکه عمر
اقرار کرد که آنها مسلمان بودند و خالد قاتل و زناکار است و ابوبکر نیز
اعتراف کرد منتهی برای خالد عذر آورد و حتی حاضر نشد خالد را از فرماندهی
عزل کند!) باری زنان مسلمان میان مردم تقسیم شدند، طلحة و خالد بن عنان هر کدام لباسی بر خوله به نشان انتخاب او افکندند. خوله گفت: نه هرگز، این امکان نپذیرد، هیچکس مرا در اختیار نگیرد مگر اینکه مرا به سخنی که هنگام تولد گفتهام خبر دهد. ابوبکر گفت: او ترسیده و چنین حادثهای را قبلا ندیده، ابوبکر سخنانی گفت که بیحاصل بود. خوله گفت: به خدا قسم من راست میگویم (در هنگام تولد سخنی گفتهام) در
این میان ناگاه حضرت علی علیهالسّلام وارد شد، ایستاد و به مردم و آن زن
نگاهی نمود و فرمود: صبر کنید تا من از حال این زن بپرسم آنگاه فرمود: ای
خؤلة گوش کن: وقتی مادرت به تو باردار شد و هنگام زایمان کار بر او سخت شد
صدا زد: خدایا مرا از این مولود به سلامت دار، آن دعا مستجاب شد و او نجات
یافت و چون تو را زائید تو صدا زدی: لا اله الا اللّه محمد رسولاللّه صلی
الله علیه و آله به زودی مرا شخصیت بزرگی در اختیار خواهد گرفت که برای او
از من فرزندی خواهد بود! مادرت این سخن را در پارهای از مس نوشته و در
همانجا که به دنیا آمدی پنهان کرد، هنگام مرگ به تو در آن مورد وصیت کرد و
(جایگاه آن را نشان داد) و تو هنگام اسیری همتی نداشتی جز آنکه آن لوح را
برگیری، آن را گرفتی و به بازوی راستت بستی، بده آن لوح را که منم صاحب آن
لوح، منم امیرمؤمنان! و منم پدر آن جوان خوش یمن، که نامش محمد است. خوله
با شنیدن سخنان حضرت رو به قبله کرد و گفت: خدایا توئی عطا کننده منان، به
من توفیق شکر این نعمت را بده که به من دادی و به هیچکس ندادی مگر آنکه
کامل گرداندی. خدایا تو را به صاحب این خاک و آنکه به حوادث خبر میدهد
سوگند میدهم که فضل خود را بر من کامل گردانی آنگاه آن نوشته را بیرون
آورد،ابوبکر لوح را گرفت و عثمان که بهتر میخواند آنرا خواند، معلوم شد از
آنچه حضرت علی علیهالسّلام گفته بود کلمهای کم یا زیاد نبود (در روایتی
آمده است همگی گفتند: خدا و رسول او راست گفتند آنگاه که پیامبر فرمود: منم
شهر علم و علی درب آن شهر است). ابوبکر گفت: ای اباالحسن او را بردار،
حضرت او را به خانه اسماء فرستاد و چون برادرش آمد (با حضور برادر خوله) او
را عقد نمود (نه به عنوان کنیز) و او به محمد حنفیة بادار شد و محمد را به
دنیا آورد. [2] .
پی نوشت ها: (1) جریان حمله
خالد به قبیله مالک و جنایات خالد و اعتراض عمر، در کتابهای تاریخی و
تحقیقی از شیعه و اهل سنت آمده است. از جمله مرحوم سید شرف الدین در کتاب
النص و الاجتهاد آن را مورد بررسی قرار داده است. [2] بحار، ج 41 ص2302 مناقب آل ابیطالب، ج 2، ص 278. اصطلاح تصاد
نام کتاب : دانشنامه امام علی علیه السلام نویسنده : جمعی از نویسندگان جلد : 1 صفحه : 70