نام کتاب : دانشنامه امام علی علیه السلام نویسنده : جمعی از نویسندگان جلد : 1 صفحه : 248
بردباری و گذشت امام علی
رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم ضمن حدیثی طولانی فرمود: اگر بردباری به صورت مردی مجسم میشد به سیمای علی در میآمد. [1] . جابر
گوید: امیر مؤمنان علی بن ابیطالب علیهالسلام شنید مردی به قنبر دشنام
میدهد و قنبر قصد پاسخگویی دارد، حضرت او را صدا زد: ای قنبر، آرام باش،
به دشنام گوی خود اعتنا مکن تا خدای رحمان را خشنود و شیطان را خشمگین سازی
و دشمنت را به کیفر رسانی. سوگند به خدایی که دانه را شکافت و جاندار را
آفرید مؤمن پروردگار خود را به چیزی چون بردباری خشنود نسازد، و شیطان را
به چیزی چون سکوت به خشم نیاورد، و هیچ عقوبتی برای احمق مانند سکوت و
بیاعتنایی به او نیست. [2] . ابن ابیالحدید گوید: آن حضرت بردبارترین
مردم نسبت به گنهکار و با گذشتترین آنها از بدکار بود، صحت این گفتار در
جنگ جمل به چشم میخورد که بر مروان بن حکم- که سر سختترین دشمن آن حضرت
بود- دست یافت و از گناه او چشم پوشید. و عبدالله بن زبیر حضرتش را در
برابر مردم دشنام میگفت و در جنگ جمل در سخنرانی خود گفت: «این مرد لئیم پست علی بن ابیطالب به سوی شما آمده» و علی علیهالسلام میفرمود: «زبیر
همیشه از ما خاندان بود تا پسرش عبدالله بزرگ شد»، با این همه در همان جنگ
بر او دست یافت و او را اسیر کرد اما از او درگذشت و فرمود: «از اینجا
برو تا تو را نبینم» و بیش از این نگفت. و نیز پس از جنگ جمل در مکه بر
سعید بن عاص که از دشمنان او بود دست یافت و چیزی به او نگفت...[3] . قنبر
گوید: با امیر مؤمنان علیهالسلام بر عثمان وارد شدم، عثمان دوست داشت با
امام خلوت کند، امام بهمن اشاره کرد که دور شوم. من اندکی دور شدم، عثمان
شروع کرد با تندی با امام سخن گفتن، و امام همن طور سر به زیر داشت. عثمان
گفت: چرا حرف نمیزنی؟ فرمود: پاسخی جز آنکه ناخوشایند توست ندارم و سخنی
که پسند تو باشد در نظرم نیست. سپس از نزد عثمان بیرون آمد و این شعر را
زمزمه میکرد: اگر پاسخ او را دهم پاسخهای حاضر و کوبندهام دل او را به
درد آورد، ولی صبر میکنم و خون و دل میخورم که اگر اقدامی علیه او کنم
نیش سختی از من خواهد خورد. [4] . امام علی علیهالسلام یکی از غلامان
خود را چند بار صدا زد و او پاسخ نگفت،امام بیرون آمد دید غلام در خانه
ایستاده است، فرمود: چرا پاسخ نمیدهی؟ گفت:حال نداشتم و میدانستم که شما
هم ناراحت نمیشوید و آسیبی به من نمیرسانید؛ فرمود: سپاس خدا را که مرا
از کسانی قرار داد که خلقش از او ایمنند؛ ای غلام برو که در راه خدا آزادی.
[5] . امیر مؤمنان علیهالسلام از بازار خرما فروشان میگذشت دختری را
دید که میگرید، پرسید: دخترک! چرا میگریی؟ گفت: اربابم درهمی به من داد و
فرستاد خرما بخرم و من از این مرد خرما خریدم ولی چون آن را بردم آنها
نپسندیدند،اینک پس آوردهام ولی این فروشنده قبول نمیکند. امام به فروشنده
فرمود: ای بنده خدا، این خدمتکار است و از خود اختیار ندارد، پولش را پس
بده و خرما را بگیر. فروشنده که امام را نمیشناخت برخاست و تخت سینه حضرت
کوفت، مردم گفتند: این آقا امیر مؤمنان است! نفس آن مرد تنگ شده، رنگ از
چهرهاش پرید و خرما را گرفت و پول را پس داد. آن گاه گفت: ای امیر مومنان،
از من راضی باش،فرمود: اگر خود را اصلاح کنی- یا اگر حق مردم را بدهی- چه
بسیار از تو راضی خواهم بود. [6] . زن زیبایی از جایی میگذشت و گروهی
چشم چران به او نظر دوختند، امیر مؤمنان علیهالسلام فرمود: چشمان این
نرینهها هوسران و آزمند بود و همین سبب چشم چرانی آنها شد، پس هرگاه یکی
از شما زنی را دید که او را خوش آمد با همسر خود آمیزش کند که زنان همه یکی
هستند. یکی از خوارج گفت: خدا بکشد این کافر را، چه داناست! یاران از جای
جستند که او را بکشند، فرمود: آرام باشید که پاسخ دشنام، دشنام است یا گذشت
از آن گناه. [7] . ابوهریره فردای روزی که از آن حضرت به بدی یاد کرده و
سخناان ناروایی به گوش او رسانده بود خدمت حضرتش رسید و حوائجی خواست و
امام همهه را برآورد. یاران امام بر این کار اعتراض کردند، فرمود: من شرم
دارم که جهل او بر علم من و گناهش بر عفو من و درخواستش بر بخشش من چیره
آید. [8] . ابناثیر گوید: عایشه پس از شکست در جنگ جمل به علی علیهالسلام گفت: «چیره شدی گذشت کن» یعنی آسان گیر و بزرگوارانه چشم بپوش، و امام گذشت نمود و این جمله ضربالمثل است. [9] و [10] .
پی نوشت ها: (1) فرائد السمطین68:2. (2) امالی مفید، مجلسی 14 ص118. (3) شرح نهجالبلاغه 22:1. (4) بحارالانوار49:41. (5) همان:48. (6) بحارالانوار48:41. (7) همان.49: و در «نهجالبلاغه» چنین است: «چشمان این نرینهها به بالا دوخته بود و همین سبب هیجان و چشم چرانی آنها شد...». (8) بحارالانوار49:41. (9) النهایة 342:2. (10) نقل از امام علی بن ابیطالب علیهالسلام، ص 780-777.
نام کتاب : دانشنامه امام علی علیه السلام نویسنده : جمعی از نویسندگان جلد : 1 صفحه : 248