نام کتاب : دانشنامه امام علی علیه السلام نویسنده : جمعی از نویسندگان جلد : 1 صفحه : 238
بدهکاری سادات
ابراهیم بن مهران یکی از راویان احادیث شیعه و مردی مورد وثوق و اطمینان
و راستگوست فرمود: در همسایگی منزلم در کوفه مردی بنام ابوجعفر زندگی
میکرد او مردی خوش معامله و نیکوکار بود، بطوریکه هرگاه شخص سیدی محتاج
بپول میشد و نزد او میرفت فورا به او کمک میکرد. اگر سیدی میتوانست
پولش را پس بدهد، اسمش را از دفتر خط میزد و اگر سیدی قادر به باز پرداخت
بدهیاش نبود، ابوجعفر به غلامش دستور میداد در دفتر بنویس این مبلغی است
که حضرت علی(ع)آن را قرض گرفته است. مدتی گذشت و ابوجعفر فقیر و درمانده
شد و تمام ثروتش را از دست داد و در نتیجه خانه نشین شد. روزها در خانه
مینشست و دفترش را پیش رویش میگذاشت و به دفتر نگاه میکرد و اگر اسم
بدهکاری را مییافت، کسی را به دنبال او میفرستاد. که اگر زنده است بیاید و
بدهیاش را بپردازد و اگر بدهکار مُرده بود روی اسمش را خط میکشید. روزی
همانطوری که در خانهاش نشسته بود و به دفترش نگاه میکرد، یکی از دشمنان
شیعه از کنارش گذشت، آن سنی چون از ماجرای ابوجعفر با خبر بود، در حالیکه
او را مسخره میکرد با طعنه گفت: بدهکار بزرگت علی(ع) بن ابیطالب (ع) بدهیت
را داد یا نه؟ ابوجعفر از حرفهای آن مرد سنی غمگین و ناراحت شد بهمین
دلیل برخاست و داخل خانه رفت و آن شب دل شکسته خوابید. در عالم خواب دید
محضر مقدّس پیامبر و امام حسن و امام حسین (علی(ع)همالسلام) مشرف شده
پیامبر رو به این دو بزرگوار نمود و فرمود: پدرتان علی(ع) امیرالمؤمنین
کجاست؟ حضرت علی(ع)تشریف آورده و فرمود بنده اینجا هستم اگر فرمایشی
دارید بفرمائید: پیامبر اکرم (ص) به حضرت فرمود چرا حق ابوجعفر را
نمیپردازی؟ آقا امیرالمؤمنین (ع) فرمود: پولش را آماده کردهام و همین
اَلان به او پس میدهم. در همین حال آقا علی(ع)کیسهای از پشم سفید را آورد
و به ابوجعفر عنایت فرمود. پیامبر به ابوجعفر فرمود: این را بگیر، اما
اگر از فرزندان من کسی به نزد تو آمد او را ناامید از در خانهات بیرون
نفرست. زیرا خداوند به تو برکت داد و بعد از این هرگز فقیر نخواهی شد. ابوجعفر
از خواب بیدار شد به دستش نظر انداخت کیسهای از پشم سفید را در دستش دید.
همان لحظه همسرش را بیدار کرد و گفت: چراغ را روشن کن، وقتی که چراغ را
روشن کرد، مرد سر کیسه را باز کرد. هزار اشرفی طلا در آن دید، پس از آن
دفترش را آورد و پولهایی را که به سادات داده بود به حساب آقا علی(ع)نوشته
بود، جمع بست، دید همان مقدار پولی است که به سیدها و اولاد علی(ع)داده
دقیقا همان است. دم میزنم ز شاه ولایت به هر نفس تأثیر این نفس چو مسیحا گرفتهام مجنون مرتضایم و محبوب من علی(ع)است من عاشقم که خانه به صحرا گرفتهام امروز من ز دست علی(ع)شاه اولیاء سر خط برای راحت فردا گرفتهام دلداده علی(ع)م و دلدار من علی(ع)است من دل ز دست مردم دنیا گرفتهام من مرغ نغمه خوان گلستان حیدرم گر آشیان به شاخه طوبی گرفتهام با حبّ تو چه بیم ز محشر بود مرا در سایه ولای تو جا گرفتهام منبع : کرامات العلویه، علی(ع) میر خلف زاده، نشر مهدی یار
نام کتاب : دانشنامه امام علی علیه السلام نویسنده : جمعی از نویسندگان جلد : 1 صفحه : 238