responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه امام علی علیه السلام نویسنده : جمعی از نویسندگان    جلد : 1  صفحه : 228
بحثی در امامت

لزوم وجود امام پس از رحلت پیغمبر صلی الله علیه و آله بمنظور جانشینی آنحضرت برای رهبری ملت اسلام بطوریکه اطاعت او بر تمام امت لازم و واجب باشد مورد تأیید فریقین خاصه و عامه است زیرا هیچ سازمان و اجتماعی بدون ریاست و رهبری نمیتواند ببقاء خود ادامه دهد ولی بحث در اینست که چه کسی باید جانشین پیغمبر صلی الله علیه و آله شود و چه شرایط و خصوصیاتی را داشته باشد و چه کسی او را بدین مقام منصوب سازد؟ اهل سنت هر حکومتی را که بوسیله یک فرد مسلمان مستقر گردد خلافت اسلامی دانسته و جانشین پیغمبر صلی الله علیه و آله را هم منتخب از طرف مردم میدانند در نتیجه بعصمت خلیفه قائل نبوده و خلافت اسلامی را در ردیف حکومتهای بشری بشمار میآوردند و فقط بطرز رفتار خلفاء و چگونگی اعمال آنها نظر دارند که با مردم بعدل و داد رفتار نمایند!
اما بعقیده شیعه امامت منصب الهی بوده و تالی نبوت است و همچنانکه پیغمبر صلی الله علیه و آله از جانب خدا مبعوث شده است امام نیز باید از ناحیه خدا تعیین گردد و علاوه بر داشتن افضلیت نسبت بقاطبه مردم در کلیه سجایای اخلاقی و فضائل نفسانی، عصمت او هم در درجه اول شرایط لازمه است و این مقام فوق تشخیص مردم است بنا بر این اجماع و انتخاب مسلمین شرط امامت نیست و قبول و یا تسلیم مسلمین نیز دلیل امامت نمیباشد اگر چه امام برای حفظ اساس دین بظاهر مجبوربتقیه و بیعت باشد.
البته لفظ امام را بمعنی لغوی آن بهر پیشوائی میتوان گفت مانند امام جماعت (در نماز) حتی به پیشوایان کفر نیز اطلاق میشود چنانکه خداوند در قرآن کریم فرماید: فقاتلوا ائمة الکفر انهم لا ایمان لهم [1] .
ولی امامت در اصطلاح علم کلام و بمعنی مخصوص آن که جانشینی پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله است عبارت از ریاست عمومی الهیه است بر همه مردم در امور دنیا و دین که بر تمام افراد امت متابعت از صاحب چنین مقامی لازم و واجب است، بعبارت دیگر امام و جانشین پیغمبر باید ریاست و رهبری جامعه اسلامی را در سه جهت (از لحاظ حکومت ـ بیان معارف و احکام دینی ـ رهبری و ارشاد حیات معنوی) بعهده بگیرد و پر واضح است که چنین کسی باید از جانب خداوند تعیین و منصوب گردد و مؤید بالهامات ربانی باشد زیرا همچنانکه برای بوجود آمدن دینی پیغمبری از طرف خداوند تعالی مبعوث میشود برای حفظ و بقای آن دین نیز تعیین و نصب امام از جانب خدا لازم و ضروری میباشد.
از جمله استدلالات شیعه بر صحت عقیده خود دلیلی است معروف بدلیل لطف که چون نظام اجتماع بدون وجود قانون الهی مختل، و میان افراد آن جامعه هرج و مرج پیدا میشود لذا برای تعیین روابط افراد با یکدیگر و همچنین برای تعیین وظایف و تکالیف دینی و اخلاقی آنها که نتیجه‌اش رسیدن بسعادت جاودانی است خداوند از راه لطف پیغمبری را بسوی آنان مبعوث میکند تا افراد جامعه را در مسیر تکامل مادی و معنوی هدایت نماید چنانکه در قرآن کریم فرماید: لقد من الله علی المؤمنین اذ بعث فیهم رسولا من انفسهم یتلوا علیهم ایاته و یزکیهم و یعلمهم الکتاب و الحکمة و ان کانوا من قبل لفی ضلال مبین [2] .
یعنی خداوند بر مؤمنین (از راه لطف) احسان و اکرام نمود که در میان آنهاپیغمبری را بر انگیخت که بر آنان آیات او را میخواند و آنها را (از شرک و پلیدی و رذائل اخلاقی) تزکیه نموده و کتاب و حکمت یادشان میدهد و اگر چه قبلا در گمراهی آشکاری بودند.
دلیل لطف را اهل سنت نیز در باره پیغمبر قبول دارند اما در مورد امام آنرا نمی‌پذیرند در صورتیکه لطف خدا کامل است و هرگز ناقص و نا تمام نمی‌ماند بنا بر این امام نیز باید پس از رحلت پیغمبر صلی الله علیه و آله از جانب خدا منصوب شود و پیغمبر در حال حیات او را بمردم معرفی کند چنانکه نزول آیه تبلیغ در غدیر خم روشنگر این مطلب بوده و در فصول گذشته بدان اشاره گردیده است، خواجه نصیر الدین طوسی در کتاب تجرید الاعتقاد گوید: الامام لطف فیجب نصبه علی الله تعالی تحصیلا للغرض [3] .
علاوه بر دلیل لطف آیاتی در قرآن کریم وجود دارند که ثابت میکنند امامت و خلافت الهیه موهبت و منصب خدائی است و امام نیز بوسیله خداوند منصوب میگردد از جمله آنها آیه‌های زیر است:
اذ قال ربک للملائکة انی جاعل فی الارض خلیفة [4] ... هنگامیکه پروردگار تو بفرشتگان گفت من در روی زمین خلیفه‌ای قرار میدهم...
و اذا بتلی ابراهیم ربه بکلمات فاتمهن قال انی جاعلک للناس اماما قال و من ذریتی قال لا ینال عهدی الظالمین [5] .
چون ابراهیم را پروردگارش بسخنانی آزمایش نمود (مانند افکندن او در آتش بدستور نمرود و هجرت از وطن و مأمور شدن بذبح اسمعیل و امثالهم) و ابراهیم آماده انجام و اتمام آنها گردید خداوند باو فرمود که من ترا (علاوه بر مقام نبوت) برای مردم امام قرار میدهم عرض کرد این امامت را ببعضی از اولاد من هم قرار بده خداوند فرمود عهد من (امامت) بستمکاران نمیرسد. در این دو آیه خداوند تصریح میکند که نصب امام و خلیفه بدست خدا است و این امامت هم بر اشخاص ظالم و ستمگر نمیرسد و عدم ظلم امام عصمت او را میرساند و اگر بعقیده اهل تسنن قرار باشد امام از طریق شورا و اجماع انتخاب شود جواب آیات فوق چیست؟
صاحب تفسیر المیزان در ذیل تفسیر آیه مزبور چنین مینویسد:
آنچه از آیات مختلفه قرآن در این زمینه استفاده میشود اینست که هر کجا نامی از امامت برده شده هدایت هم بعنوان تفسیر بدنبال آن ذکر گردیده است مثلا در داستان ابراهیم فرماید:
و وهبنا له اسحق و یعقوب نافلة و کلا جعلنا صالحین، و جعلناهم ائمة یهدون بامرنا [6] .
و ما بابراهیم اسحق را و یعقوب را (که فرزند اسحق بود) بخشیدیم و همه آنها را از نیکان و شایستگان قرار دادیم و آنان را امامانی قرار دادیم که بامر ما مردم را هدایت نمایند.
و در جای دیگر فرماید: و جعلنا منهم ائمة یهدون بامرنا لما صبروا و کانوا بایاتنا یوقنون [7] .
و از آنها (بنی اسرائیل) امامانی قرار دادیم که بفرمان ما هدایت میکردند چون (بسختی‌های ناشی از نا فرمانی قوم) صبر کردند و بایات (معجزات) ما یقین داشتند.
بطوریکه ملاحظه میشود در این موارد (هدایت) بعنوان توضیح بعد از امامت ذکر شده و سپس آنرا مقید بامر کرده و فرموده است یهدون بامرنا یعنی پیشوایان که بامر ما هدایت میکنند و از اینجا معلوم میشود که مقام امامت مقام هدایت مخصوصی است که عبارت از هدایت بامر خدا بوده و یکنوع ولایت بر اعمال مردم است از نظر باطن که توأم با هدایت میباشد و منظور از هدایت در اینجا ایصال بمطلوب یعنی رسانیدن بمقصد است نه تنها راهنمائی و ارائه طریق که کار پیغمبران و رسولان بلکه‌عموم مؤمنانی است که از راه موعظه و نصیحت مردم را بسوی خدا دعوت میکنند [8] .
بموضوع دیگری که باید توجه نمود اینست که خداوند دلیل اعطاء مقام امامت را چنین بیان کرده است (لما صبروا و کانوا بایاتنا یوقنون ـ چون صبر کردند و بآیات ما یقین داشتند) بنا بر این، علت اعطاء آن صبر در راه خدا آنهم صبر مطلق که شامل تمام امتحانات و دارا بودن مقام یقین (پیش از صبر) است چنانکه در باره ابراهیم فرماید:
و کذلک نری ابراهیم ملکوت السموات و الارض و لیکون من الموقنین [9] .
یعنی و بدینگونه ملکوت آسمانها و زمین را بابراهیم نشان میدهیم تا از اهل یقین گردد. پس امام باید دارای مقام یقین بوده و عالم ملکوت بر او مکشوف باشد.
همچنین کسی میتواند مقام با عظمت امامت را دارا شود که ذاتا سعادتمند بوده باشد زیرا اگر ذاتا سعادتمند نباشد و در بعضی اوقات ظلم و شقاوت از او سر بزند در اینصورت صلاحیت احراز چنین مقامی را نداشته و خود محتاج بهدایت دیگری خواهد بود و این معنی با مقام هدایت سازشی ندارد [10] .
ممکن است کسی بگوید حضرت امیر علیه السلام که فقط مقام امامت را داشت چگونه از پیغمبران پیشین مانند ابراهیم که هم پیغمبر بوده و هم مقام امامت را داشته است افضل و برتر است؟ پاسخ اینست که مقام امامت دارای مراتب مختلفی است (همچنانکه پیغمبران در نبوت همه یکسان نبوده‌اند) و آنحضرت مرحله کاملتر امامت را دارا بود [11] و چنانکه اشاره شد امام باید دارای مقام یقین باشد و خداوند میفرماید ملکوت آسمانها و زمین را بابراهیم نشان دادیم تا از اهل یقین گردد اما یقینی که حضرت امیر علیه السلام داشت فوق یقین ابراهیم بود در نتیجه مرتبه امامتش هم قوی‌تر از مرتبه امامت او خواهد بود زیرا ابراهیم با آنهمه یقینی که داشت بخداوند عرض کرد: رب ارنی کیف تحی الموتی [12] ؟ (خدایا بمن نشان بده که چگونه مردگان را زنده میکنی؟ ) ولی حضرت امیر علیه السلام فرمود: لو کشف الغطاء ما ازددت یقینا [13] ! یعنی اگر تمام حجابات از میان برداشته شود من ذره‌ای به یقینم نمیافزایم!
با توجه بمطالب معروضه ثابت میشود که مقام امامت منشأ الهی دارد و مردم بهیچ عنوانی صلاحیت انتخاب کسی را بچنین سمتی ندارند زیرا مردم هر اندازه هم بصیر و موشکاف باشند باز انتخاب کسی بمنصب امامت از حدود درک و تشخیص آنان خارج است چنانکه حضرت موسی که پیغمبر بزرگ و اولو العزمی بود از میان تمام قوم خود فقط هفتاد نفر واجد شرایط و صلاحیت دار را انتخاب کرده و به طور برد ولی آنان که زبده و منتخب بنی اسرائیل بودند حدود فهم و درکشان تا بدانجا بود که به آنحضرت گفتند. ارنا الله جهرة (خدا را آشکارا بما نشان بده) پس جائی که انتخاب موسی اینگونه باشد انتخاب دیگران معلوم است که بچه نحوی خواهد بود.
و باز بر همگان واضح و معلوم است که پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله ترجمان علوم الهی و گنجینه اسرار حق بوده و در باره‌اش خداوند در قرآن فرماید. علمه شدید القوی [14] بنا بر این جانشین وی نیز تا مظهر و وارث چنین صفاتی نباشد نمیتوانددر مسند او نشسته و امت وی را رهبری نماید بعبارت دیگر امام نیز مانند پیغمبر دارای روح قدسی است و تشابه و سنخیتی میان آنان وجود دارد که میتواند جانشین آنحضرت گردد و این شرایط و خصوصیات برای اشخاص دیگر امکان پذیر نباشد برای توضیح مطلب بیک مثال عامیانه اشاره میشود.
فرض کنید پزشکی که متخصص بیماریهای قلبی است اگر برای مدتی بمسافرت رود و بخواهد در غیابش مطب او برای رجوع بیماران قلبی دائر باشد باید پزشک دیگری را که در همان رشته تخصص دارد بجای خود گذارد نه اشخاص معمولی را حتی پزشک غیر متخصص مثلا دندان پزشکی را هم نمیتواند جانشین خود قرار دهد، یا چنانچه آهنگری بخواهد موقتا دیگری را در جایش گذارد باید کسی را پیدا کند که مانند خودش صاحب آن حرفه باشد و الا نمی‌تواند مثلا قصابی را در جای خود بنشاند و این مطلب از بدیهیات بوده و بر همه واضح و آشکار است بدینجهت حضرت امیر علیه السلام فرماید: نحن شجرة النبوة و محط الرسالة و مختلف الملائکة و معادن العلم و ینابیع الحکم [15] یعنی ما (ائمه اثنی عشر) از شجره نبوتیم و از خاندانی هستیم که رسالت و پیغام الهی در آنجا نازل شده و رفت و آمد فرشتگان در آنجا بوده است ما معدن‌های علم و چشمه‌های حکمتها میباشیم.
و در خطبه دیگر فرماید: الا ان مثل ال محمد صلی الله علیه و آله کمثل نجوم السماء، اذا خوی نجم طلع نجم [16] .
بدانید که مثل آل محمد صلی الله علیه و آله مانند مثل ستارگان آسمان است، زمانیکه ستاره‌ای ناپدید شد ستاره دیگری طلوع میکند (با فوت یا شهادت هر امام امامی دیگر بجای او می‌نشیند. )
همچنین در خطبه دیگر فرماید: این الذین زعموا انهم الراسخون فی العلم دوننا؟ کذبا و بغیا علینا، ان رفعنا الله و وضعهم و اعطانا و حرمهم و ادخلنا و اخرجهم، بنا یستعطی الهدی و یستجلی العمی، ان الائمة من قریش غرسوافی هذا البطن من هاشم، لا تصلح علی سواهم و لا تصلح الولاة من غیرهم [17] .
کجا هستند کسانی که بجز ما اهل بیت گمان میکنند آنها در علم راسخ و استوارند: (ادعای آنها) دروغ و ستم بر ما است زیرا خداوند ما را برتری داده و آنها را فرو گذاشته و (مقام امامت را) بما عطاء فرموده و آنانرا بی بهره ساخته است و ما را (در آنمقام) داخل نموده و آنها را خارج کرده است، بوسیله ما هدایت و راهنمائی طلب میگردد و (پرده نادانی و گمراهی و) کوری برداشته شود، زیرا پیشوایان دین از قریش و از نسل هاشم بوجود آمده‌اند (امامت و خلافت) بر غیر ایشان سزاوار نیست و خلفای غیر ایشان برای جانشینی (پیغمبر صلی الله علیه و آله) صلاحیت ندارند.
حضرت سجاد علیه السلام نیز در دعائی که پس از ختم قرآن میخواند به پیشگاه خداوند چنین عرضه میدارد:
اللهم انک انزلته علی نبیک محمد صلی الله علیه و آله مجملا و الهمته علم عجائبه مکملا، و ورثتنا علمه مفسرا، و فضلنا علی من جهل علمه و قویتنا علیه لترفعنا فوق من لم یطق حمله.
اللهم فکما جعلت قلوبنا له حملة و عرفتنا برحمتک شرفه و فضله فصل علی محمد الخطیب به و علی آله الخزان له [18] .
بار خدایا تو آنرا (قرآن را) بر پیغمبرت محمد صلی الله علیه و آله بطور مجمل فرو فرستادی و علم عجائب آنرا تماما باو الهام فرمودی، و تفسیر آنرا بما بمیراث دادی و ما را بر کسی که علم قرآن ندارد برتری بخشیدی و نیروی ما را از او فزون کردی و رتبه‌مانرا والاتر از او گردانیدی که تاب تحمل این علم را نداشت.
بار الها همچنانکه دلهای ما را برای نگاهداری قرآن شایسته دیدی و از نظررحمت شرف و فضل آنرا بما شناساندی بر محمد صلی الله علیه و آله که بدان گویا بود و بر اولاد او که گنجوران علم اویند درود بفرست.
از مضمون این بیانات چنین نتیجه بدست میآید که برای قرآن کریم مبین و مفسری لازم است که از جانب خدا ملهم و مؤید باشد و هر کسی شایستگی احراز چنین مقامی را ندارد و از اینجا بطلان سخن عمر که در هنگام رحلت رسول اکرم صلی الله علیه و آله گفت حسبنا کتاب الله معلوم میشود زیرا تنها وجود کتاب خدا بدون مفسر و مبین آن نتیجه مطلوبه را بدست نمی‌دهد فرضا کتابی اگر در علم طب نوشته شده و در اختیار مردم قرار بگیرد آنکتاب بیماران را از مراجعه بطبیب بی نیاز نمیکند بلکه طبیب حاذقی باید وجود داشته باشد تا بتواند از آن کتاب استفاده نماید و یا آنرا بدیگران تدریس کند بهمین جهت پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله نیز در حدیث ثقلین که در نزد عامه و خاصه مسلم و قطعی است قرآن را همدوش عترت خود بمردم توصیه کرده و فرمود آندو هرگز از هم جدا نشوند تا کنار حوض بر من وارد شوند، و لن یفترقا حتی یردا علی الحوض [19] و عملا نیز ثابت شد که عمر در زمان خلافتش حل مسائل مبهم و مشکلات قضائی را نتوانست از کتاب خدا بدست آورد و ناچار بعلی علیه السلام پناه برده و گفت لو لا علی لهلک عمر. و آنحضرت چون ملهم بافاضات ربانی و خود قرآن ناطق بود فورا رفع مشکل نموده و عمر را از بن بست رهائی می‌بخشید.
تفسیر آیات متشابه و تفصیل مجملات و توضیح احکام مبهم و حل معضلات علمی و مشکلات قضائی خواه ناخواه چنین شرایطی را برای امام ایجاب میکند زیرا فتوای امام مانند فتاوی فقهاء روی استنباط نیست بلکه متکی بعلم امامت است که لدنی و الهامی است و همیشه دیده شده است که هر گونه سؤال مشکل و بغرنجی که از ائمه اطهار علیهم السلام نموده‌اند آنان بدون اینکه خود را ملزم باستنباط آن حکم از سایر احکام مشابه آن بدانند فورا بدون تأمل و درنگ جواب داده‌اند همچنین هر کجا ابهامی در آیات قرآن بوده امام آنرا تفسیر نموده و مقصود خدای تعالی‌را از نزول آن آیه بیان فرموده است بدون اینکه مقید بتطبیق آن با قواعد ادبی و یا هر گونه موازین علمی دیگری باشد بهمین دلیل مقام امامت از نظر شیعه تالی مقام نبوت است و بحکم ـ اهل البیت ادری بما فی البیت (اهل خانه بهتر میدانند که در خانه چه هست) ائمه اطهار نیز با علم لدنی و الهامی خود مقصود خدا و پیغمبر را دریافته‌اند.
برای تکمیل مطالب معروضه در این فصل بخلاصه حدیثی که کلینی و شیخ صدوق علیهما الرحمة بوسیله عبد العزیز بن مسلم از حضرت رضا علیه السلام در مورد امامت نقل کرده‌اند ذیلا اشاره میشود.
عبد العزیز بن مسلم گوید موقعیکه حضرت رضا علیه السلام تازه بمرو آمده بود من خدمت آنحضرت رسیده و موضوع امامت را که مورد اختلاف بسیاری از مردم بوده و در پیرامون آن گفتگو میکردند بخدمتش عرض کردم.
حضرت تبسم کرد و فرمود ای عبد العزیز مردم نفهمیده‌اند و از آراء خود گول خورده‌اند زیرا خداوند عز و جل پیغمبرش را قبض روح نفرمود تا دین را برایش کامل کرد و قرآن را هم که بیان هر چیزی از حلال و حرام و حدود و احکام و کلیه نیازمندیهای بشر در آنست نازل فرمود و امر امامت را هم از کمال دین قرار داد و پیغمبر صلی الله علیه و آله هم رحلت نفرمود تا برای امتش معالم دینشان را بیان فرموده و راهشان را که راه حق است روشن گردانید و علی علیه السلام را بسمت پیشوا و امام منصوب فرمود و چیزی از احتیاجات امت را فرو گذار نکرد در این صورت کسی که معتقد باشد خداوند عز و جل دینش را کامل نکرده است کتاب خدا را رد نموده و آنکه کتاب خدا را رد کند بدان کافر گشته است.
آیا مردم قدر و منزلت امام را در میان امت میشناسند تا تعیین و انتخاب امام باختیار آنان گذاشته شود؟ مقام امامت بسی قدرش بزرگتر و شأنش عظیم‌تر و مکانش عالیتر و عمقش فروتر از آنست که مردم با عقول (ناقص) خود بدان برسند یا با آراء خود آنرا درک کنند و یا بمیل و اختیار خود امامی را انتخاب کنند زیرا منصب امامت مقام شامخی است که خداوند عز و جل آنرا پس از نبوت و خلت در مرحله سیم‌بحضرت ابراهیم اختصاص داده و فضیلتی است که او را بدان مشرف نموده و نامش را بلند گردانیده است آنجا که فرماید: انی جاعلک للناس اماما قال و من ذریتی قال لا ینال عهدی الظالمین [20] پس این آیه تصدی مقام امامت را برای ستمکاران تا روز قیامت باطل نموده و آنرا در میان برگزیدگان و پاکان نهاده است.
سپس خداوند ابراهیم را گرامی داشت و امامت را در اولاد پاک و برگزیده او قرار داد و فرمود:
و وهبنا له اسحق و یعقوب نافلة و کلا جعلنا صالحین و جعلناهم ائمة یهدون بامرنا و اوحینا الیهم فعل الخیرات و اقام الصلوة و ایتاء الزکوة و کانوا لنا عابدین [21] .
یعنی اسحاق و سپس یعقوب را باو بخشیدیم و همه را صالح و شایسته نمودیم و آنها را امامانی قرار دادیم که بامر ما رهبری کنند و انجام کارهای نیک و همچنین اقامه نماز و دادن زکوة را بدانها وحی کردیم و آنها از پرستش کنندگان ما بودند. بنا بر این امامت همیشه در فرزندان (پاک و برگزیده) او بود و در طول قرن‌ها از همدیگر ارث می‌بردند تا اینکه خدای تعالی آنرا به پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله ارث داد و فرمود:
ان اولی الناس بابراهیم للذین اتبعوه و هذا النبی و الذین آمنوا و الله ولی المؤمنین [22] .
سزاوارترین و نزدیکترین مردم بابراهیم کسانی هستند که پیروی او را نموده و این پیغمبر و ایمان آورندگانند و خداوند ولی مؤمنان است.
پس امامت مخصوص رسول اکرم صلی الله علیه و آله بوده و آنحضرت بدستور خدای تعالی و برسم آنچه خداوند واجب نموده بود آنرا بعهده علی علیه‌السلام گذاشت و سپس در میان فرزندان برگزیده او که خداوند بآنان علم و ایمان داده است جاری گشت چنانکه خداوند فرماید: و قال الذین اوتوا العلم و الایمان لقد لبثتم فی کتاب الله الی یوم البعث [23] .
که مراد از اهل علم و ایمان در این آیه شریفه ائمه هدی میباشند بنا بر این امامت تا روز قیامت مخصوص اولاد علی علیه السلام است زیرا پس از محمد صلی الله علیه و آله پیغمبری نیست پس این نادانان از کجا برای خود امام اختیار میکنند؟
امامت در حقیقت مقام انبیاء و میراث اوصیاء است زیرا امامت خلافت خدا و رسول صلی الله علیه و آله و مقام امیر المؤمنین و میراث حسن و حسین علیهم السلام است.
امامت زمام دین و مایه نظام مسلمین و موجب صلاح دنیا و عزت مؤمنین است.
امامت ریشه نمو کننده اسلام و شاخه بلند آنست.
کامل شدن نماز و زکوة و روزه و حج و جهاد و زیاد شدن غنائم و صدقات و اجرای حدود و احکام و صیانت حدود و ثغور ممالک اسلامی با وجود امام است.
امام حلال خدا را حلال و حرامش را حرام داند، در اجرای حدود الهی قیام کند و از حریم دین دفاع نماید و مردم را با حکمت و پند و موعظه نیکو و برهان قاطع براه پروردگار دعوت میکند.
امام مانند خورشید طالع و درخشانی است که نورش گیتی را فرا گیرد و در افقی است که دستها و دیدگان بدان نرسد. امام چون ماه چهارده شبه نورانی و مانند چراغ فروزان و مشعشع است و ستاره هدایتی است که در تاریکیهای شب و عبور از شهرها و بیابانها و در امواج دریاها موجب راهنمائی مردم است.
امام مانند آب شیرین و گوارا برای تشنگان (معارف الهیه) و دلالت کننده بر طریق راستی و نجات دهنده از هلاکت است.
امام امین خدا است در میان خلقش، و حجت اوست بر بندگانش، و جانشین‌اوست در شهرهایش و بسوی خدا دعوت کننده و از حقوق او دفاع کننده است.
امام از گناهان پاک و از عیوب منزه و بر کنار است و بعلم و دانش مخصوص، و حلم را شعار خود ساخته است.
امام موجب نظام دین و باعث عزت مسلمین و خشم برای منافقین و سبب هلاک کافرین است.
امام یگانه روزگار خویش است کسی با او همطراز نشود و هیچ دانشمندی با او برابری نکند و او را مانند و نظیری (غیر از امام دیگر) نباشد تمام فضیلت مخصوص اوست بدون اینکه محتاج بطلب و اکتساب از غیر بوده باشد بلکه این مواهب از جانب خدای بخشنده باو عطاء شده و اختصاص یافته است.
پس کیست که بتواند بمقام معرفت امام برسد و یا امکان اختیار و انتخاب امام را داشته باشد؟
هیهات، هیهات، در این کار خردها گمراه گشته و بردبارها بیراهه رفته و عقل‌ها سرگردان مانده و دیدگان بیفروغ گشته و بزرگان کوچک شده و حکماء متحیر و سخنوران در محصور و خردمندان در نادانی و شعراء و ادبا عاجز بوده و سخندانان در مانده‌اند که بتوانند شأنی از شئون و اوصاف امام و یا فضیلتی از فضائل او را توصیف کنند و همگی بعجز و قصور خود معترف گشته‌اند در اینصورت چگونه میشود که تمام فضائل امام بتوصیف در آید یا مطلبی از کار امام فهمیده شود و یا کسی پیدا گردد که جایگزین او گشته و اظهار بی نیازی کند؟
نه، چگونه و از کجا چنین چیزی ممکن است در حالیکه امام مانند ستاره‌ای است که افق حقیقتش از دسترس مردم و توصیف وصف کنندگان بسی بلندتر است پس اختیار مردم کجا و امام کجا و عقول مردم کجا و او کجا و مانند او کجا پیدا میشود؟
آیا گمان میکنند که امام را در غیر خاندان رسالت میتوان پیدا نمود؟ بخدا که خودشان را گول زده‌اند و امر باطل و بیهوده‌ای را آرزو کرده‌اند و به نردبان لغزنده‌ای (یا گردنه بلند و لغزنده‌ای که قدم‌ها در آن میلغزند و بپایین سقوط میکنند) بالا رفتند و خواستند با عقول حیرت زده و ناقص و با آراء گمراه کننده خود نصب‌امام کنند! خدا آنان را بکشد بکجا منحرف شدند کار مشکلی را اراده کردند و دروغی (از خود) ساختند و بگمراهی دو رو شدیدی دچار شدند و در حیرت و سرگردانی افتادند که با چشم بینا امام را رها کردند و شیطان کردارهای آنها را در نظرشان جلوه داد و از راه بدر برد در حالیکه اهل بصیرت هم بودند (چنانکه خداوند فرماید):
و زین لهم الشیطان اعمالهم فصدهم عن السبیل و کانوا مستبصرین [24] .
از اختیار خدا و اختیار پیغمبر و خاندانش رو گردان شده و بانتخاب خود گرائیدند در صورتیکه قرآن کریم آشکارا بآنان میفرماید: و ربک یخلق ما یشاء و یختار ما کان لهم الخیرة [25] .
و پروردگارت هر چه بخواهد میآفریند و اختیار میکند و اختیار در دست آنها نیست.
و باز فرماید: و ما کان لمؤمن و لا مؤمنة اذا قضی الله امرا ان یکون لهم الخیرة من امرهم [26] .
و برای هیچ مرد مؤمن و زن مؤمنه‌ای زمانیکه خدا و پیغمبرش چیزی را برای آنان فرمان دادند حق اختیار امری نیست. و همچنین فرموده است:
ما لکم کیف تحکمون، ام لکم کتاب فیه تدرسون، ان لکم فیه لما تخیرون، ام لکم ایمان علینا بالغة الی یوم القیامة ان لکم لما تحکمون، سلهم ایهم بذلک زعیم، ام لهم شرکاء فلیأتوا بشرکائهم ان کانوا صادقین [27] .
شما را چه شده است چگونه حکم میکنید؟ یا کتابی دارید که در آن درس میخوانید تا آنچه خواهید برای شما در آن کتاب باشد؟ یا شما را تا روز قیامت باما پیمان محکمی است که هر چه خواستید حکم کنید؟ (ای پیغمبر ما) از آنان بپرس که کدامشان بدان حکم ضامنند؟ آیا برای آنان در اینکار شریکانی هست؟ پس اگر راست میگویند شریکانشان را بیاورند.
و باز خدای عز و جل فرمود: أفلا یتدبرون القران ام علی قلوب اقفالها؟ ام طبع الله علی قلوبهم فهم لا یفقهون [28] ؟
آیا در قرآن تدبر و اندیشه نمیکنند یا مگر بر دلها قفل زده شده است؟ یا خداوند بر دلهای آنها مهر زده و آنان قوم بیدانشند؟ و یا:
قالوا سمعنا و هم لا یسمعون، ان شر الدواب عند الله الصم البکم الذین لا یعقلون، و لو علم الله فیهم خیرا لاسمعهم و لو اسمعهم لتولوا و هم معرضون [29] .
گفتند شنیدیم و در حالیکه نمی‌شنیدند، حقیقة بدترین جانداران در نزد خدا مردم کر و لالند که اندیشه و تعقل نمیکنند و اگر خداوند در وجود آنان خیری میدید بآنها شنوائی میداد و اگر هم شنوائی میداد حتما رو گردان شده و اعراض مینمودند و یا: قالوا سمعنا و عصینا [30] گفتند شنیدیم و نافرمانی کردیم.
(بنا بر این مقام امامت اختیاری و انتخابی نیست) بلکه آن فضل خداوند است که بهر کس خواهد میدهد و خداوند صاحب فضل بزرگی ست ـ بل هو فضل الله یؤتیه من یشاء و الله ذو الفضل العظیم.
پس چگونه جائز باشد که آنان امام را انتخاب کنند در حالیکه امام عالمی است که ساحتش از لوث نادانی مبرا بوده و مانند شبانی است که از رمه روگردان نشود و معدن قدس و طهارت و طاعت و زهد و دانش و عبادت است. دعوت پیغمبر مخصوص اوست و از نسل پاک زهرای بتول است، دودمانش جای طعن و غمز نیست‌و هیچ صاحب نسبی (در علو حسب و نسب) بدو نمیرسد.
از قبیله قریش و خاندان هاشم و عترت پیغمبر صلی الله علیه و آله بوده و مورد رضای خداوند عز و جل است، شرافت اشراف از اوست و از اولاد عبد مناف است علمش نمو کننده و حلمش کامل و در امامت قوی و در امور سیاست آگاه است، اطاعتش واجب و بامر خدای عز و جل قائم است بندگان خدا را خیر خواه و دین خدا را حافظ و نگهبان است.
خداوند پیغمبران و امامان را توفیق داده و از گنجینه علم و حکمت خود آنچه را که بدیگران نداده بدانها بخشیده است در نتیجه علم آنان فوق دانش اهل زمانشان بوده است چنانکه خداوند تعالی فرماید:
افمن یهدی الی الحق احق ان یتبع امن لا یهدی الا ان یهدی فما لکم کیف تحکمون [31] ؟
آیا کسی را که بسوی حق هدایت میکند شایسته است که مردم پیروی کنند یا کسی را که هدایت پیدا نمیکند مگر اینکه خود هدایت شود پس شما را چه شده است چگونه حکم میکنید؟
و باز فرموده است: و من یؤت الحکمة فقد اوتی خیرا کثیرا [32] .
بهر کسی که حکمت داده شده خیر زیادی داده شده است و باز در باره طالوت فرماید:
ان الله اصطفیه علیکم و زاده بسطة فی العلم و الجسم و الله یؤتی ملکه من یشاء و الله واسع علیم [33] .
خداوند او را (طالوت را) بر شما برگزید و بعلم و قدرت جسمانی او افزود و خداوند ملکش را بهر که خواهد میدهد و خداوند وسعت بخش و دانا است. و به پیغمبر خود صلی الله علیه و آله فرمود: و انزل الله علیک الکتاب و الحکمة و علمک ما لم تکن تعلم و کان فضل الله علیک عظیما [34] .
و خداوند بر تو کتاب و حکمت نازل کرد و آنچه را که نمیدانستی تعلیم داد و فضل و کرم خداوند بر تو بزرگ است. و در باره امامان از اهل بیت پیغمبر و عترت و ذریه او فرمود:
ام یحسدون الناس علی ما اتاهم الله من فضله فقد آتینا آل ابراهیم الکتاب و الحکمة و اتیناهم ملکا عظیما، فمنهم من امن به و منهم من صد عنه و کفی بجهنم سعیرا [35] .
یا بمردم نسبت بدانچه خداوند از فضل و کرم خود بدانها داده است رشگ می‌برند، پس یقینا ما خاندان ابراهیم را کتاب و حکمت دادیم و بدانها ملک بزرگی بخشیدیم پس کسانی از آنها بدان گرویدند و کسانی هم از آن روی گردانیدند و جهنم برای آنان بس افروخته آتشی است.
و بنده‌ای را که خداوند برای اصلاح امور بندگانش اختیار کند حتما برای انجام آنکار سینه‌اش را منشرح سازد و چشمه‌های حکمت در قلبش جاری کند و باو دانشی الهام نماید که پس از آن در پاسخ هیچ سؤالی عاجز نماند و از راه صواب منحرف نشود، در نتیجه او معصوم و مؤید (از جانب خدا) است و توفیق یافته و استوار گشته و از هر لغزش و خطائی در امان است، خداوند او را بدین صفات اختصاص داده تا برای بندگانش حجت و بر خلقش شاهد باشد و این فضل و کرم خداوند است که بهر که خواهد میدهد و خداوند دارای فضل و کرم بزرگی است. آیا مردم برای اختیار چنین امامی توانائی دارند؟ و یا کسی را که انتخاب کرده‌اند اینگونه امتیازاتی داشته است که او را پیشوای خود سازند؟
بخانه خدا سوگند که این مردم از حق تجاوز کردند و کتاب خدا را پشت سرگذاشتند مثل اینکه نمیدانند، در صورتیکه هدایت و شفاء در کتاب خدا است، اینها کتاب خدا را کنار نهادند و از هوی و هوس خود پیروی کردند و خداوند هم آنها را مذمت نموده و دشمن داشت و تباهشان نمود چنانکه فرماید:
و من اضل ممن اتبع هواه بغیر هدی من الله ان الله لا یهدی القوم الظالمین [36] .
چه کسی گمراه‌تر و ستمکارتر از کسی است که هوی و هوس خود را بدون هدایت خدا پیروی کند یقینا خداوند گروه ستمکاران را هدایت نمیکند.
و باز فرمود: فتعسا لهم و اضل اعمالهم [37] پس بر آنها تباهی باد و (خدا) اعمالشان را نابود ساخت.
و باز فرمود: کبر مقتا عند الله و عند الذین امنوا کذلک یطبع الله علی کل قلب متکبر جبار [38] .
دشمنی بزرگی است در نزد خدا و مؤمنان، خداوند این چنین بر دل هر گردنکش و متکبری مهر میزند و صلی الله علی النبی محمد و اله و سلم تسلیما کثیرا [39] .
چنانکه از این روایت نیز استفاده میشود امامت یک مقام روحانی و معنوی است که منشأ الهی دارد و امام علاوه بر اداره امور مسلمین از نظر حکومت اسلامی و بیان معارف الهیه در حیات صوری و مادی، در مرحله حیات معنوی نیز عهده دار رهبری و هدایت است و حقائق اعمال با رهبری او سیر میکند بدینجهت از نظر شیعه معرفت و شناسائی امام شرط اصلی ایمان و متمم دین بوده و بدون معرفت امام دین و ایمان را چندان ارزشی نخواهد بود و در اینمورد حدیثی از پیغمبر اکرم صلی الله‌علیه و آله نقل شده است که آنحضرت فرمود: من مات و لم یعرف امامه (امام زمانه) مات میتة الجاهلیة [40] (هر کس بمیرد و امامش را نشناسد بمردن دوران جاهلیت مرده است).
مطلب دیگری که در پایان این فصل ذکر آن لازم بنظر میرسد اینست که بعضی از مغرضین و بی خبران و همچنین پاره از مستشرقین بی اطلاع چنان گمان کرده‌اند که تشیع یک اقلیتی است که پس از رحلت پیغمبر صلی الله علیه و آله بوجود آمده و از اسلام اصلی که تسنن است منشعب شده است و حتی گروهی پا فراتر نهاده و گفته‌اند که شیعه در زمان صفویه بوجود آمده است!!
ولی این قبیل اشخاص اگر کمی به تتبع و تحقیق پردازند خواهند دانست که قضیه کاملا بر عکس بوده و اسلام اصلی و حقیقی همان تشیع میباشد و این تسنن است که پس از رحلت رسول خدا صلی الله علیه و آله حزب سقیفه آنرا بوجود آورده است زیرا خود رسول اکرم در زمان حیاتش بارها علی علیه السلام و شیعیانش را ستوده است و کتب معتبر اهل سنت نیز شاهد این مطلب است و بطرق مختلفه نوشته‌اند که هنگام نزول آیه ان الذین آمنوا و عملوا الصالحات اولئک هم خیر البریة [41] .
(کسانیکه ایمان آوردند و اعمال نیک انجام دهند آنها بهترین مردمند) پیغمبر صلی الله علیه و آله بحضرت امیر فرمود: یا علی هم انت و شیعتک [42] (آنها تو و شیعیان تو هستند).
همچنین در جای دیگر فرمود: علی و شیعته هم الفائزون یوم القیامة [43] (علی و شیعیانش در روز قیامت رستگارانند). و چنانکه در فصول پیشین گذشت موقعیکه پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله در یوم الانذار اقوام و خویشان خود را برای پذیرش اسلام دعوت میکرد فقط علی علیه السلام دعوت او را پذیرفت و رسول خدا صلی‌الله علیه و آله نیز در همان مجلس آنحضرت را بسمت خلافت و وراثت و وصایت خود بدیگران معرفی نموده و خلافت او را با نبوت خود توأما اعلام فرمود و در اواخر عمر نیز برابر آیه تبلیغ در غدیر خم بطور رسمی و علنی همگان را از موضوع ولایت و خلافت آنجناب آگاه گردانید.
و اما مغرضین و نادانانی که پیدایش شیعه را بزمان صفویه نسبت میدهند باید بدانند که از صدر اسلام تا کنون کتابهای زیادی در اینمورد تألیف شده و در هیچ موضوعی مانند امامت بحث و تحقیق بعمل نیامده است و چون ذکر تمام آنها باعث اطناب کلام است فقط برای اطلاع بذکر اسامی چند جلد از کتب مزبور اکتفاء میشود:
الامامة. تألیف خلیل بن احمد بصری متوفی قرن دوم هجری.
الامامة. تألیف احمد بن الحسینی که از اصحاب حضرت صادق بوده است.
الامامة. تألیف عبد الله بن جعفر الحمیری متوفی قرن سوم هجری.
الامامة. تألیف فضل بن شاذان متوفی قرن سوم هجری.
الامامة. محمد بن ابی عمیر از اصحاب حضرت رضا بوده است.
الامامة. تألیف محمد بن عیسی از اصحاب امام جواد بوده است.
الامامة. تألیف یحیی بن محمد متوفی قرن پنجم هجری.
کتابهائی هم که در عهد صفویه نوشته شده خارج از حدود تبلیغات آنان بوده است مانند کتاب احقاق الحق قاضی نور الله که معاصر شیخ بهائی و در اکبر آباد هند زندگی میکرده است و کتاب عبقات الانوار تألیف میر حامد حسینی هندی است که این اشخاص در هندوستان یعنی خارج از قلمرو سیاست و حکومت صفویه بوده‌اند البته صفویه نیز در ترویج و تبلیغ و بزرگداشت تشیع اقداماتی نموده‌اند اما نه اینکه آنرا بوجود آورده باشند.
با اینکه در این کتاب هر یک از دلائلی که تا کنون در باره ولایت و امامت علی علیه السلام نگارش یافته به تنهائی برای اثبات مطلب کافی میباشد ولی چون دلائل زیادی نیز در اینمورد باستناد آیات و اخباری که از طریق عامه و خاصه نقل شده در دست است لذا در فصول آتی به ترتیب بپاره‌ای از آنها اشاره نموده و در صورت‌لزوم بحث مختصری نیز در پیرامون آنها بعمل خواهد آمد.
و در اینجا ممکن است بنظر بعضی چنین برسد که اگر امامت منصب الهی است پس چرا خود حضرت امیر در نامه‌ای بمعاویه مینویسد که: انه بایعنی القوم الذین بایعوا ابا بکر و عمر و عثمان علی ما بایعوهم علیه [44] .
یعنی کسانی که با ابو بکر و عمر و عثمان (در امر خلافت) بیعت کرده بودند بهمان روش با من نیز بیعت کرده و مرا بسمت خلافت انتخاب کردند و در واقع آنحضرت ملاک خلافت خود را انتخاب مردم دانسته است؟
پاسخ اینست که علی علیه السلام همچنانکه سابقا اشاره شد از جانب خدا و بنص پیغمبر بخلافت الهیه منصوب شده بود و لکن مردم (جز عده معدود) از قبول آن امتناع داشتند و پس از قتل عثمان چون ظاهرا مردم آماده قبول خلافت آنحضرت شده و شتابان بسوی او رفتند او نیز پس از 25 سال رکود و وقفه بیعت آنها را پذیرفت و اما نامه وی بمعاویه باصطلاح اهل منطق از طریق جدل بوده است یعنی بمعاویه میگوید تو که خلافت مرا بنص پیغمبر قبول نداری و خلافت ابو بکر را که مردم انتخاب کرده‌اند قبول داری اگر در نظر تو ملاک خلافت انتخاب مردم است پس همان مردم مرا هم بخلافت انتخاب کرده‌اند که اگر از این راه هم باشد باید تو بپذیری و با من بیعت کنی و امام علیه السلام با این نامه خواسته است راه هر گونه عذر و بهانه را بمعاویه بسته باشد نه اینکه خلافت خود را صرفا مستند بانتخاب مردم بداند.


پی نوشت ها:
(1) سوره توبه آیه 12 ـ بکشید پیشوایان کفر را که برای آنها سوگندهائی نیست که رعایت شود.
(2) سوره آل عمران آیه. 164.
(3) شرح تجرید الاعتقاد المقصد الخامس فی الامامة.
(4) سوره بقره آیه 30.
(5) سوره بقره آیه 124.
(6) سوره انبیاء آیه 72 و 73.
(7) سوره سجده آیه. 24.
(8)
در اینجا کلمه هدایت دو نوع قید شده که یکی ایصال بمطلوب و دیگری راهنمائی و ارائه طریق میباشد برای توضیح مطلب گوئیم که اگر کسی در کوچه و خیابانی آدرس محلی را از دیگری بپرسد و آن شخص فقط راههائی را که بمحل مزبور میرسد بشخص اولی بگوید آنرا راهنمائی و ارائه طریق گویند و اما چنانچه خود بهمراه شخص اولی براه افتد و او را بمحل مزبور برساند آنرا ایصال بمطلوب گویند هدایت پیغمبران از نوع اول (ارائه طریق) و هدایت امام از نوع دوم (ایصال بمطلوب) و این هدایت بطور اجبار نیست بلکه با حفظ اصل اختیار و داشتن شایستگی نفوس است همچنانکه آفتاب و باران در زمینهای قابل و شایسته موجب روئیدن گیاه میباشند.
[9] سوره انعام آیه 75.
[10] اقتباس از تفسیر المیزان ترجمه جلد 2 ص 93 الی. 96.
[11] تفسیر نمونه جلد 1 ص 314.
[12] سوره بقره آیه 260.
[13] غرر الحکم.
[14] سوره نجم آیه. 5.
[15] نهج البلاغه خطبه 108.
[16] نهج البلاغه خطبه. 99.
[17] نهج البلاغه خطبه 144.
[18] صحیفه سجادیه دعای. 42.
[19] ذخائر العقبی ص 16 ـ در فصول بعد تمام حدیث شرح و توضیح داده خواهد شد.
[20] سوره بقره آیه 124 ـ بترجمه آیه در چند صفحه پیش اشاره شده است.
[21] سوره انبیاء آیه 72 و 73.
[22] سوره آل عمران آیه. 68.
[23] سوره روم آیه. 56.
[24] سوره عنکبوت آیه 38.
[25] سوره قصص آیه 68.
[26] سوره احزاب آیه 36.
[27] سوره قلم آیات 36 ـ. 41.
[28] سوره محمد آیه 24.
[29] سوره انفال آیات 21 ـ 23.
[30] سوره بقره آیه. 93.
[31] سوره یونس آیه 35.
[32] سوره بقره آیه 259.
[33] سوره بقره آیه. 247.
[34] سوره نساء آیه 113.
[35] سوره نساء آیه 53 ـ. 54.
[36] سوره قصص آیه 50.
[37] سوره محمد آیه 8.
[38] سوره مؤمن آیه 35.
[39] اصول کافی کتاب الحجة باب نادر جامع فی فضل الامام و صفاته ـ امالی صدوق مجلس 97 ـ عیون اخبار الرضا باب. 20.
[40] کفایة الخصام باب 403 حدیث 6 ـ ینابیع المودة ص 483.
[41] سوره بینه آیه 98.
[42] شواهد التنزیل جلد 2 ص 361 ـ غایة المرام باب 94.
[43] فضائل الخمسه نقل از کنوز الحقائق ص 92.
[44] نهج البلاغه نامه ششم.

نام کتاب : دانشنامه امام علی علیه السلام نویسنده : جمعی از نویسندگان    جلد : 1  صفحه : 228
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست