نام کتاب : دانشنامه امام علی علیه السلام نویسنده : جمعی از نویسندگان جلد : 1 صفحه : 1593
مناظره هشام بن حکم..
الف. روزی امام صادق علیهالسلام از «هشام بن حکم» پرسیدند! بگو ببینم
چگونه با «عمرو بن عبید» به مناظره برخاستی؟ هشام عرض کرد: من در محضر شما
شرم میکنم، و زبانم نیز از عظمت امامم بند میگردد!! امام علیهالسلام
فرمودند: هرگاه به شما دستوری را صادر کردیم بیدرنگ اطاعت فرمائید، هشام
معروض داشت: زمانی شنیدم در «مسجد بصره» «عمرو بن عبید» گروهی را به دور
خود جمع کرده، و آنان را از ولایت منحرف میسازد، لذا برای بحث با وی عازم
«بصره» شدم، و برای این کار نخست در جلسه درس او حاضر گردیده، و به سخنانش
گوش دادم، همه به من تماشا میکردند... سرانجام سکوت را شکسته، از وی
پرسیدم: ای عالم! من مرد غریبی هستم، اجازه میدهی سؤالاتی را از شما
بنمایم؟ عمرو: بفرمائید مانعی ندارد. هشام: آیا شما چشم دارید؟ عمرو: پسرم! این چه سئوالی است، چیزی را که میبینی چگونه از آن میپرسی؟ هشام: سئوالات من از این قبیل است. عمرو: بپرس مانعی ندارد، اگر چه سئوالات شما احمقانه است!! هشام: حالا به سئوالم جواب دهید، آیا شما چشم دارید؟ عمرو: آری. هشام: از چشم چه استفادهای مینمایی؟ عمرو: به وسیله آن اشخاص را میبینم و چیزها و رنگها را از هم تمیز میدهم.هشام: آیا شما بینی دارید؟ عمرو: بلی دارم. هشام: از آن چه بهره میبرید؟ عمرو: بوها را میبویم. هشام: آیا شما دهان هم دارید؟ عمرو: بلی. هشام: از دهانتان چه استفاده میکنید؟ عمرو: برای چشیدن غذا به کار میرود. هشام: آیا شما گوش هم دارید؟ عمرو: بلی دارم. هشام: از گوش چه استفاده میکنید؟ عمرو: از آن برای شنیدن صداها بهره میگیرم. هشام: علاوه بر اینها شما عقل هم دارید؟ عمرو: بلی. هشام: قلب و عقل به چه کار آید؟ عمرو: اگر این حواس اشتباه کردند، از آن برای تشخیص خطاها استفاده مینمایم.هشام: آیا این حواس بینیاز از قلب نیستند؟ عمرو: نه. هشام: چگونه، در حالی که همه اعضایت سالم میباشند؟ عمرو: ای پسرم! گاهی
اعضای انسان مریض میگردند، مثلا در چشیدن یا دیدن یا بوئیدن و یا شنیدن،
باید به قلب مراجعه کرد، و از حالت شک و دو دلی نجات پیدا نمود...هشام: پس
خداوند برای جلوگیری از اشتباه اعضا قلب را مرحمت فرموده است؟ عمرو: بلی هشام:
ای ابا مروان! (کنیه عمرو) خداوند برای جلوگیری از خطاهای حواس پنجگانه
قلب را به عنوان رهبر و امام برای هر کسی مرحمت فرموده است، آیا برای کل
جامعه بشری امام و رهبری برای جلوگیری از خطاها و اشتباهات و انحراف فکری
عطا نکرده است؟!! عمرو در حالی که مبهوت بود و جوابی نداشت دم فرو بست! هشام: چرا جواب نمیدهی؟ عمرو: تو هشام بن حکم هستی؟ هشام: نه! عمرو: آیا از دوستان و همنشینهای وی میباشی؟ هشام: نه! عمرو: اهل کجایی! هشام: اهل کوفه. عمرو: تو همانی، تو هشام بن حکمی. هشام میگوید: او مرا به حضورش فرا خواند، و در کنارش نشانید و خیلی احترام کرد، ولی قدرت سخن نداشت و مات و مبهوت در فکر بود. امام صادق علیهالسلام چون این سخنان را شنید در حالی که شاد و خندان بود پرسید،هشام! چه کسی این مناظره را به تو آموخته بود؟ هشام! چه کسی این مناظره را به تو آموخته بود؟ هشام: از هیچ کس، جز این که چیزهائی از شما آموختهام، و از آنها استفاده نموده، و او را محکوم کردم. امام صادق علیهالسلام سوگند به خدا همین مناظره در «صحف» حضرت ابراهیم و حضرت موسی موجود است. [1] . در این حدیث شریف که به صورت مناظره و مباحثه آمده است، ضرورت «امام معصوم و بیلغزش» روشن است... ب:
قضیه دوم که ما آن را به تخلیص میآوریم، مربوط به مرد شامی است که برای
بحث و مناظره وارد مدینه شد، و به خانه امام صادق علیهالسلام آمده، و با
جرأت تمام گفت: آمدهام با شما به بحث و مناظره بپردازم، و حضرت پس از
مذاکراتی جویای اطلاعات و تخصصهای آن مرد شامی گردید، و در هر رشتهای که
خود را متخصص معرفی میکرد، یکی از شاگردان امام او را مجاب و محکوم
مینمود. سرانجام با جوان نورسی که موهای محاسنش تازه روئیده بود، وارد بحث
شد، او همان «هشام بن حکم» بود، که در مورد امامت به مناظره پرداختند: مرد شامی: در مورد امامت این مرد (امام صادق) سخن بگو. هشام: آیا خدا به بندگانش بصیرتر است، یا مردم نسبت به خودشان مرد شامی: خدا. هشام: خداوند در رابطه با دین مردم نسبت به آنان چه کرده است؟ مرد شامی: آنان را مکلف ساخته، و در رابطه با تکلیفشان راهنما انتخاب کرده است. هشام: آن راهنما کیست؟ مرد شامی: رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم هشام: بعد از وفات پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم خدا راهنما و امامشان کیست؟ مرد شامی: کتاب و سنت. هشام: آیا ما امروز برای رفع اختلاف خود میتوانیم از کتاب و سنت استفاده کنیم؟ مرد شامی: بلی. هشام:
اگر چنین است، پس چرا ما با شما اختلاف داریم، تو از شام در اثر اختلاف
بلند شده و به اینجا آمدهای. چرا اختلاف ما رفع نشده است؟ در حالی که مرد شامی خاموش بود، امام صادق علیهالسلام فرمودند: چرا سخن نمیگوئی؟ مرد
شامی؛ چه بگویم؟ اگر بگویم اختلاف نداریم دروغ گفتهام، و اگر بگویم، هر
دو گروه حق است، صحیح نیست، و اگر اختلاف را قبول کنم محکوم گشتهام. به
دستور امام صادق علیهالسلام همان سئوالات را مرد شامی از هشام پرسید، و او
یکایک همه آنها را جواب گفت، و در پایان فرمود: راهنما و امام امروز و عصر
ما این مرد بزرگوار است، و اشاره کرد به امام صادق علیهالسلام. مرد شامی برای این ادعا دلیل خواست، حضرت در جواب او فرمود: هر
چه میخواهی بپرس، سپس به تمام سئوالات مرد شامی پاسخ گفت، و کیفیت حرکت
او را از شهر شام بیان داشت، و هر کاری را که مابین شام و مدینه انجام داده
بود، به وی بازگو کرد!! و تمام نهانها را آشکار ساخت، و شوق ایمان و
معرفت کامل را در دل مرد شامی به مکتب ولایت شعلهورتر نمود، لذا مرد شامی
تمام اظهارات حضرت امام صادق علیهالسلام را تأیید کرده و با گفتن شهادات: «اشهد
ان لا اله الا الله، واشهد ان محمدا رسول الله، و انک وصی الانبیاء»،حقیقت
ولایت را پذیرفت، و از بازگشت به وطن خود، خودداری کرد، و در صف شاگردان
مکتب جعفری قرار گرفت. [2] .
پی نوشت ها: (1) اصول کافی ج 1 ص171-169. (2)
حق الیقین شبر، ج 1 ص 86 احتجاج طبرسی، ج 2 ص 122 بحار، ج 23 ص9 تا 13 ح
12 اصول کافی، ج 1 ص 171 ح 4 مناقب ابنشهر آشوب، ج 4 ص243 و 244 کشف
الغمه، ج 2 ص_173 نقل از آفتاب ولایت، ص49-45.
نام کتاب : دانشنامه امام علی علیه السلام نویسنده : جمعی از نویسندگان جلد : 1 صفحه : 1593