responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه امام علی علیه السلام نویسنده : جمعی از نویسندگان    جلد : 1  صفحه : 1505
گردنبند گران قیمت‌

علی بن ابی‌رافع می‌گوید:
من نگهبان خزینه بیت‌المال حضرت علی بن ابی‌طالب علیه‌السلام بودم. درمیان بیت‌المال گردن بند مروارید گران قیمتی وجود داشت که در جنگ بصره به غنیمت گرفته شده بود. دختر امیرالمؤمنین کسی را نزد من فرستاد و پیغام داد که شنیده‌ام در بیت‌المال گردن بند مرواریدی هست. من میل دارم آن را به عنوان امانت، چند روزی به من بدهی تا در روز عید قربان خود را با آن آرایش دهم و پس از آن بازگردانم. من پیغام دادم به صورت مضمونه که در صورت تلف به عهده گیرنده باشد) می‌توانم به او بدهم. دختر آن حضرت نیز پذیرفت. من با این شرط به مدت سه روز گردن بند را به آن بانوی گرامی دادم.
اتفاقا علی علیه‌السلام گردن بند را در گردن دخترش دیده و شناخته بود و از وی می‌پرسید: این گردن بند از کجا به دست تو رسیده است؟
او اظهار می‌کند: از علی بن ابی‌رافع، خزینه‌دار شما به مدت سه روز امانت گرفته‌ام تا در روز عید قربان خود را زینت دهم و سپس بازگردانم.
علی بن ابی‌رافع می‌گوید:
امیرالمؤمنین علیه‌السلام مرا نزد خود احضار کرد و من خدمت آن حضرت رفتم.
چون چشمش به من افتاد فرمود:
«أتخون المسلمین یا ابن ابی رافع؟»
«ای پسر ابی‌رافع! آیا به مسلمانان خیانت می‌کنی؟!»
گفتم: پناه می‌برم به خدا از اینکه به مسلمانان خیانت کنم.
حضرت فرمود: پس چگونه گردن بندی را که در بیت‌المال مسلمانان بود بدون اجازه من و مسلمانان به دخترم دادی؟
عرض کردم: ای امیرالمؤمنین! او دختر شماست و از من خواست که گردنبند را به صورت عاریه که بازگردانده شود به او دهم تا در عید با آن خود را بیاراید. من نیز آن را به عنوان عاریه به مدت سه روز به ایشان دادم و ضمانت آن را به عهده گرفتم که صحیح و سالم به جای اصلی خود بازگردانم. حضرت علی علیه‌السلام فرمود:
همین امروز باید آن را پس گرفته و به جای خود بگذاری و اگر بعد از این چنین کاری از تو دیده شود کیفر سختی خواهی دید.
سپس فرمود: اگر دختر من این گردنبند را به عاریه مضمونه نمی‌گرفت، نخستین زن هاشمیه‌ای بود که دست او را به عنوان دزد می‌بریدم. این سخن به گوش دختر آن حضرت رسید به نزد پدر آمده و گفت:
یا امیرالمؤمنین! من دختر شما و پاره تن شما هستم. چه کسی از من شایسته‌تر به استفاده از این گردنبند بود؟
حضرت فرمود: دخترم! انسان نباید به واسطه خواسته‌های نفس و خواهشهای دل، پای از دایره حق بیرون بگذارد. آیا همه زنان مهاجر که با تو یکسانند، در این عید به مانند چنین گردن بند خود را زینت داده‌اند تا تو هم خواسته باشی در ردیف آنها قرار گرفته و از ایشان کمتر نباشی؟ [1] .


پی نوشت ها:
(1) بحار، ج 40 ص_337 داستانهای بحارالأنوار، ج 2 ص47.

نام کتاب : دانشنامه امام علی علیه السلام نویسنده : جمعی از نویسندگان    جلد : 1  صفحه : 1505
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست