responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه امام علی علیه السلام نویسنده : جمعی از نویسندگان    جلد : 1  صفحه : 1331
فرصت طلایی‌

شیوه پیامبر خدا(ص) چنین بود که اگر از او درخواستی می‌شد و حضرتش د با آن موافق بود، پاسخ مثبت می‌داد. چنانچه از آن خرسند نبود به سکوت می‌گذراند و پاسخ منفی نمی‌داد.
یک روز که در خدمت وی بودیم، عربی صحرایی بر آن جناب وارد شد و تقاضایی کرد. حضرت ساکت شد و چیزی نگفت. مرد عرب درخواست خود را برای بار دوم تکرار کرد، باز حضرت خاموش ماند و پاسخی نداد. دفعه سوم مرد عرب تقاضا کرد و پیامبر سکوت کرد. (بر حاضران معلوم شد که پیامبر خدا(ص) اجابت خواهش او را صلاح نمی‌دانند). اما ناگهان گویا نظر پیامبر تغییر کرد و با چهره باز و روی گشاده فرمود:
هر حاجتی داری، بخواه (که برآورده است).
ما پیش خود گفتیم، فرصت از این بهتر نمی‌شود، اگر این مرد عاقل و زیرک باشد، باید از این فرصت طلایی استفاده کند و از پیامبر خدا(ص) ضمانت بهشت و سکونت همیشگی آن را درخواست کند.
اما او چنین نکرد بلکه به همین قانع شد که بگوید: یک شتر با جهاز کامل و اندکی توشه راه به من دهید.
حضرت پذیرفت و اعرابی، حاجت روا بیرون شد، پس از رفتن او حضرت فرمود: چقدر فاصله است بین درخواست این مرد و درخواستی که آن پیرزن از حضرت موسی کرده بود؟ سپس به سخنان خود ادامه داد و گفت:
هنگامی که حضرت موسی مأموریت یافت که قوم بنی اسرائیل را از دریا عبور دهد (و آنها را از ظلم و ستم فرعونیان برهاند و به سرزمین موعود برساند) حضرتش در پی اطاعت فرمان الهی، قوم بنی اسرائیل را تا ساحل دریا به همراه خود برد، اما همین که خواست آنها را از دریا عبور دهد متوجه شد که اسبها از ورود به دریا خودداری می‌کنند و به عقب باز می‌گردند. موسی از دیدن این صحنه شگفت زده شد و از پروردگار خود پرسید: خدایا چه شده است که اسبها تمکین نمی‌کنند؟!
از جانب پروردگار به او پاسخ داده شد که: تو هم اینک در کنار قبر یوسف صدیق هستی باید جنازه یوسف را نیز با خود حمل کنی.
این فرمان در شرایطی صادر شد که آثار قبر یوسف کاملاً محو گشته بود و هیچ نشانه‌ای که بتوان با آن قبر یوسف را شناسایی کرد وجود نداشت.
در اینجا حضرت موسی با مشکل مواجه شد و از هر که پرسید اظهار بی اطلاعی کرد. تا اینکه به و گفتند: پیرزنی در این حوالی سکونت دارد شاید او از محل دفن یوسف باخبر باشد فرمود او را حاضر کردند. حضرت موسی از پیرزن خواست تا قبر یوسف را به او نشان دهد. پیرزن پذیرفت اما آن را مشروط به شرطی کرد که موسی وفای با آن شرط را تضمین کند.
خواسته پیرزن این بود که: هم پایه موسی و در رتبه انبیا جایگاهی در بهشت داشته باشد موسی گفت: سکونت در بهشت تو را کافی است (اما درجه انبیا تقاضای بزرگی است) پیرزن نپذیرفت و سوگند یاد کرد که جز به آنچه خواسته است، خرسند نخواهد شد.
گفتگو میان آنان بالا گرفت. تا اینکه وحی بر موسی نازل شد که: پیشنهاد او را بپذیرد و به وی گفته شد که پذیرش خواهش پیرزن از رتبه او نخواهد کاست.موسی پذیرفت و به او وعده و تضمین داد. پیرزن هم محل قبر یوسف را نشان داد.
عن امیر المومنین قال: کان النبی اذا سئل شیئا فاذا اراذ ان یفعله قال: نعم و اذا اراد ان لا یفعل سکت و کان لایقول لشی لا.
فاتاه اعرابی فساله فسکت ثم ساله فسکت ثم ساله فسکت. فقال: کهیئه المسترسل: ما شئت یا اعرابی؟
فقلنا الان یسال الجنه فقال الاعرابی: اسالک ناقه و رحلها و زادا، قال: لک ذلک، ثم قال: کم بین مساله الاعرابی و عجوز بنی اسرائیل؟ ثم قال:
ان موسی لما امر ان یقطع البحر فانتهی الیه و ضربت [1] وجوه الدواب رجعت فقال موسی: یا رب ما لی؟ قال: یا موسی انک عند قبر یوسف فاحمل عظامه و قد استوی القبر بالارض فسال موسی قومه: هل یدری احد منکم این هو؟ قالو عجوز لعلها تعلم، فقال لها: هل تعلمین؟ قالت: نعم، قال: عدلینا علیه، قالت: لا و الله حتی تعطینی ما اسالک! قال: ذلک لک، قالت: فانی اسالک ان اکون معک فی الدرجه التی تکون فی الجنه، قال: سلی الجنه، قالت: لا و الله الا ان اکون معک فحعل موسی یراود، فاوحی الله الیه ان اعطها ذلک فانها لا تنقصک. فاعطاها و دلته علی القبر. [2] .


پی نوشت ها:
(1) در بحار به همین صورت است اما ظاهراً ضرب صحیح است.80- بحار، ج 93، ص 327.
(2) بحار، ج 93، ص 327.

نام کتاب : دانشنامه امام علی علیه السلام نویسنده : جمعی از نویسندگان    جلد : 1  صفحه : 1331
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست