نام کتاب : دانشنامه امام علی علیه السلام نویسنده : جمعی از نویسندگان جلد : 1 صفحه : 1275
علی مظهر عدالت
پس از شهادت امیرالمؤمنین علیهالسلام سوده دختر عماره برای شکایت از فرماندار ظالمی که معاویه بر آنها گماشته بود، پیش معاویه رفت. سوده در جنگ صفین همراه لشکر علی علیهالسلام بود و مردم را بر ضد سپاه معاویه میشورانید. معاویه که او را میشناخت به حرفش گوش نداد و او را سرزنش نمود و گفت: فراموش کردهای در جنگ صفین لشکر علی را علیه ما تهییج میکردی؟ اکنون سخن تو چیست؟ سوده گفت: خداوند
در مورد ما از تو بازخواست خواهد کرد، نسبت به حقوقی که لازم است آنها را
مراعات کنی. پیوسته افرادی از جانب تو بر ما حکومت میکنند، ستم روا
میدارند و با قهر و غضب به ما ظلم میکنند و همانند خوشه گندم ما را درو
کرده، اسفندگونه نابودمان میکنند، ما را به ذلت و خواری کشانده و خونابه
مرگ بر ما میچشانند. این بسر بن اطارة است که از طرف تو بر ما ملاحظه
نمیکردیم، میتوانستیم به خوبی جلویش را بگیریم و زیر بار ظلمش نرویم.
اینک اگر او را برکنار کنی سپاسگزار خواهیم بود وگرنه، با تو دشمنی خواهیم
کرد.معاویه گفت: مرا با قدرت قبیلهات تهدید میکنی؟ فرمان میدهم تو را
بر شتر چموش سوار کنند و پیش بسر بن ارطاة بازگردانند تا او هر چه تصمیم
گرفت درباره تو انجام دهد.سوده کمی سر به زیر انداخت، آنگاه سر برداشت و
این دو سطر شعر را خواند:درود خداوند بر آن پیکر باد که وقتی در دل خاک جای
گرفت عدالت نیز با او دفن شد. آن پیکری که با حق هم پیمان بود، جز با عدالت حکومت نمیکرد و با ایمان و حقیقت پیوند ناگسستنی داشت. [1] . معاویه پرسید: منظورت کیست؟ سوده
پاسخ داد: به خدا سوگند! منظورم امیرالمؤمنین علی علیهالسلام است. آنگاه
خاطرهای از حکومت و عدالت علی علیهالسلام را چنین نقل کرد: در زمان
حکومت علی علیهالسلام یکی از مأموران برای جمع آوری صدقات آمده بود،به ما
ستم می کرد، شکایت او را پیش علی بردیم؛ وقتی رسیدیم که برای نماز ایستاده
بود. همین که چشمش به من افتاد، دست از نماز برداشت با خوشرویی و مهر و
محبت فراوان به من توجه نموده، فرمود: کاری داشتی؟ عرض کردم: آری! سپس
ستم مأمور را شرح دادم. به محض اینکه سخنانم را شنید شروع به گریه
کرد،قطرات اشک از چشمان علی علیهالسلام فرو ریخت و بر گونههایش جاری شد و
گفت: «اللهم انت الشاهد علی و علیهم انی لم آمر هم بظلم خلقک و لا بترک
حقک»:پروردگارا! تو گواهی من هیچگاه نگفتهام این مأموران بر مردم ستم
کنند و حق تو را رها نمایند. فوری پاره پوستی برداشت نوشت: [2] . برای
شما دلیل و برهانی آمد. شما باید در معاملات ، پیمانه و ترازو را درست و
کامل کنید، از اموال مردم کم نکنید، در روی زمین فساد ننمایید و پس از
اصلاح آن... همین که نامه مرا خواندی اموالی که دستور جمع آوری آن را
دادهام هر چه تا کنون گرفتهای نگه دار تا کسی را که می فرستم از تو تحویل
بگیرد. والسلام.نامه را به من داد به آن شخص رسانیدم و با همان دستور از
سمت خود برکنار شد.معاویه گفت: خواسته این زن هر چه هست بنویسید و او را با
رضایت به وطن خود بازگردانید. [3] .
پی نوشت ها: (1) صلی اللّه له علی جسم تضمنها قبر فاصبح فیه العدل ندفونا قد حالف الحق لا یبغی به بدلا فصار بالحق و الایمان مقرونا. (2)
بسم الله الرحمن الرحیم قد جاءتکم بینة من ربکم فأفوا الکیل و المیزان و
لاتبخسوا الناس اشیاءهم و لا تفسدوا الارض بعد اصلاحها... [3] بحار: ج 41 ص_119 نقل از داستانهای بحارالأنوار، ج 4 ص35.
نام کتاب : دانشنامه امام علی علیه السلام نویسنده : جمعی از نویسندگان جلد : 1 صفحه : 1275