د: آنكه از فعل مضارع منقول باشد مثل: شمر كه علم براى اسبى شده.
ه: آنكه از فعل مضارع منقول باشد مانند: يزيد.
و: آنكه از فعل امر منقول باشد همچون: اصمت كه علم است براى مكانى.
5- علم مرتجل: آنستكه قبل از علميّت در معناى ديگرى استعمال نشده يا در
صورت چنين استعمالى، مستعمل فيه اوّلش مجهول و معلوم نيست مانند: سعاد (علم است
براى زنى) و ادد (علم است براى مردى).
6- جمله: يعنى جملهاى كه علم براى معنائى قرار داده شده و آن بر دو قسم
است:
الف: آنكه در اصل مبتداء و خبر بوده مانند: زيد منطلق كه علم براى
كسى نهاده شده باشد.
ب: آنكه در اصل فعل و فاعل بوده سپس براى شخصى علم قرار داده باشند.
نظير: قام زيد.
7- مركّب: و آن علمى است كه در اصل دو اسم بوده سپس هر دو را بمنزله اسم
واحدى قرار داده و علم براى كسى يا چيزى نموده باشند مانند: عبد الشمس.
تنبيه: علم مركّب در صورتيكه تركيب مزجى بوده و به غير لفظ « ويه » تمام شده باشد همچون: بعلبك معرب است به اعراب غير منصرف و در
صورتيكه با « ويه » تمام شده باشد مبنى است زيرا مركّب از اسم و
صوت بوده و بدين ترتيب شباهت اهمالى بحرف دارد.
لازم بتذكّر است كه بناء اين كلمات بر كسر مىباشد مانند:
سيبويه قابل توجه آنكه قسم اوّل از مركّب هم چون بعلبك گاهى مبنى
استعمال شده همان طورى كه قسم دوّم نظير سيبويه زمانى معرب باعراب غير منصرف
مىباشد.