چ نان چ ه گ فتهاند و نيز عرفا بر اسماء و صفات باعتبار اين كه مظهر ذات مىباشند
اطلاق صورت نمودهاند.
ابو البركات مىگويد: صورت عبارت از چ يزى است كه شيئيّت شيئ به آن
باشد همچون سفيدى براى جسم سفيد يا حرارت براى آتش يا انسانيّت براى انسان.
مرحوم مصنّف نيز به تبع ايشان و محقّقين از علماى ماضين صورت را بهمين
بيان تعريف نموده و فرمودهاند چ ون در ابتداء فريده تعريف صورت را نياورديم
لا جرم در اين مقام ذكرش نموديم و سپس مىفرمايد:
صورت دو اعتبار و دو لحاظ دارد:
اوّل: باعتبار اينكه جزء مركّب است (مركّب از صورت و مادّه) به آن
صورت مركّب اطلاق مىكنند همچون اطلاق صورت كتاب بر جسمى كه مركّب از
قرطاس و شكل است.
دوّم: باعتبار اينكه مقوّم محلّ يعنى مادّه است چ ه آنكه مادّه بدون صورت
تقوّم و تحصّلى در خارج ندارد و به اين ملاحظه بآن علّت فاعلى گ ويند همانطورى كه
صورت محلّ نيز به آن گ فتهاند چ نان چ ه بقرينه مقابل مادّه نيز همين دو اعتبار را دارد
يعنى باعتبار اينكه جزء مركّب (مركّب از صورت و مادّه) است به آن مادّه مركّب و
علّت مادّى گ فته و بملاحظه اينكه قوامش بصورت است مادّه ناميده شده است و
پ س از آن معانى پ نج گ انه صورت را بيان فرموده:
معانى پنجگانه صورت
صورت به پ نج معنا اطلاق شده است:
1- صورت جسميّه: عبارت از جوهر ممتد ذو ابعادى است كه هيولا (محلّ
صورت) بدون آن تقرّر ندارد و مرحوم مصنّف در بخش طبيعيّات ص (226)
مىفرمايد:
هر جسمى داراى شكل معيّنى است زيرا كه متناهى مىباشد و هر امر
متناهى نيز بايد شكل داشته باشد پ س در نتيجه اجسام بايد مشكّل باشند و مقصود از
شكل همان صورت جسميّه است.