عبارتست از توجّه مافوق بمادون فلذا علم حقتعالى بنظام احسن و اتمّ را از
مصاديق همين تعريف قرار دادهاند.
مرحوم مصنّف معناى دوّمى را براى آن نقل نموده كه عبارتست از احكام و
اتقان فعل بطورى كه مصالح و منافع كثيرهاى بر آن مترتّب شود همچون حركت
افلاك و نجوم و كرات على الخصوص حركت خورشيد و تابش آن بر ذرّات و
موجودات ارضى كه منشاء خيرات و بركاتى است كه لا تعدّ و لا تحصى و چ نان چ ه
مرحوم مصنّف فرموده اين معنا مآلش بقدرت است همانطورى كه معناى اوّل
مرجعش به اعلى مرتبه علم است.
قوله: و قد تطلق على الاحكام و الاتقان: ضمير نائب فاعلى در « تطلق » به
عنايت راجع است.
قوله: بحيث يترتّب عليه: ضمير در « عليه » به فعل عود مىكند.
قوله: و هى بهذا المعنى: ضمير « هى » به عنايت راجع بوده و مشار اليه « هذا »
معناى دوّم عنايت مىباشد.
قوله: كما انّها: يعنى انّ العناية.
قوله: و لمّا كانت الحكمة ايضا تطلق: يعنى چ ون حكمت به معناى دوّم عنايت
نيز استعمال مىشود لا جرم مىتوان گ فت هر كدام از اين دو « حكمت- عنايت»
مقتضى هستند كه ممكنات بغايت و هدف و غرض خود رسيده و بدين وسيله خيرات
و منافع انتشار پ يدا كند.
قوله: و ذانك منافيان: مشار اليه « ذانك » قسر دائم و قسر اكثرى مىباشد.
قوله: مقتضى هاتين: مشار اليه « هاتين » حكمت و عنايت مىباشد.
علّيّت و معلوليّت غايت
غايت نسبت بفعل دو نحو ملاحظه مىشود:
اوّل: بلحاظ ماهيّتش كه به اين نظره علّت فاعلى محسوب مىشود چ ه آنكه
غايت و غرض اگر بتاتا نبود اساسا فعل مثمرى در خارج محقّق نمىشد پ س در واقع
فاعل بفعل حقيقت غرض و ماهيّت غايت است.