1- مفهوم نوعى همچون مفهوم انسان.
2- مفهوم جنسى همچون مفهوم حيوان.
3- مفهوم صنفى نظير مفهوم زنگى و رومى.
و واحد بالخصوص نيز خود بر دو قسم است:
1- طبيعت معروض در آن قابل تقسيم نيست مثل معروف وحدت.
2- آنكه طبيعت معروض قابل تقسيم باشد.
قسم اوّل نيز خود بر دو نوع است:
اوّل- آنكه غير منقسم نفس مفهوم وحدت و عدم انقسام باشد مانند حيوان
النّاطق نسبت به انسان.
دوّم- آنكه غير آن باشد و آن نيز بر دو صنف است:
الف: آنكه قابل اشاره و وضع باشد همچون نقطه.
ب: آنكه از اشاره حسّيّه مفارق باشد و اين قسم نيز بر دو گ ونه است:
ج: مفارق محض همچون عقل.
د: تعلّق به جسم و مادّيّات داشته باشد همچون نفس.
و نيز طبيعت معروض اگر قابل تقسيم بود خود بر دو قسم است:
1- منقسم بالذّات همچون مقادير.
2- منقسم بالعرض نظير جسم طبيعى كه ذاتا قابل تقسيم نيست ولى بتبع
تقسيم مقدار و بعد يا وزنش آن نيز تقسيم مىشود.
تا اينجا اقسام واحد حقيقى بود و امّا واحد غير حقيقى آن نيز اقسامى دارد
همچون واحد بالنّوع باين معنا كه دو شيئى از نظر نوع با هم متّحد باشند همچون
متماثلان نظير زيد و عمرو يا واحد بالجنس چ ون عمرو و حمار يا واحد بالكيف
همچون دو شيئ متشابه از نظر رنگ يا واحد بالكم مانند دو وزنه متساوية المقدار و
نيز تقسيمات ديگر كه مرحوم مصنّف در عبارات بعدى به شمّهاى از آنها اشاره
مىكند.
متن: « 222، 221 »
و وحدة امّا حقيقيّة او
غير حقيقيّة ادر مادروا