انّ مرادهم بمساوقة الوحدة و الوجود ليس التّرادف بل، خذ وحدة
مع الوجود اثنين، فى الذّهن، اى بحسب المفهوم، لكن، الوحدة،
عينه، اى عين الوجود، فى العين.
ترجمه:
فريده ششم در بيان وحدت و كثرت فصل مستغنى بودن وحدت و كثرت از تعريف حقيقى
وحدت همچون معانى ديگرى است كه با آن مساوق و قريب المفهوم هستند
مانند وجود و وجوب يعنى وحدت نيز مانند اينها از نظر مفهوم و معنا اعمّ الاشياء
بوده، در نتيجه بايد بگوئيم وحدت اعرف اشياء است چ ه آنكه اعمّ اعرف است.
و سرّ اعرفيّت اعمّ از اخصّ آنستكه ذات و وجود اوسع تو با آن احاطه سنخ
است چ ه آنكه ذات تو از عالم قدس و كلّيّت و حيطه مىباشد چ نان چ ه حقتعالى در
قرآن مجيدش مىفرمايد:
قل الرّوح من امر ربّى.
پ س سنخيّت و تناسبى كه شرط ادراك است متحقّق بوده لا جرم فهم و
درك معناى اعمّ بر تو مشكل و بصورت عويصه درنمىآيد و بخاطر همين سنخيّت نيز
حضرات گ فتهاند:
وحدت از نظر عقول اعرف اشياء است ولى كثرت بحسب خيال اكشف و
روشنترين آنها بحساب مىآيد.
سپس اشاره نموديم كه مراد اهل فنّ از مساوق بودن وحدت و وجود ترادف
نيست بلكه در ذهن ايندو دو مفهوم متغاير محسوب مىشوند ولى در عين حال وحدت در
عالم خارج عين وجود است.