ترجمه: و از جمله اين ابحاث قول ما است كه گ فتهايم:
گ اهى در استعمال الهى و منطقى از امكان، امكان بمعناى عام اراده
مىشود.
كلمه « عمّ » در متن مخفف « عام » مىباشد و حاصل آنكه:
امكان باين معنا هم عام است و هم عامّى چ ه آنكه امكان در عرف عام نيز
بمعناى سلب ضرورت از طرف مخالف مىباشد لذا مىبينيم ايشان را كه
مىگويند: فلان شيىء ممكن است يعنى ممتنع نيست چ نان چ ه معناى مشهور امكان
يعنى سلب ضرورت از طرف موافق و مخالف خاصّ و خاصّى مىباشد چ ه آنكه
خواصّ از مردم بآن التفات و تفطّن پ يدا كردهاند و ما امكان باين معنا يعنى امكان
خاصّ را در رديف معانى امكان قرار نداديم زيرا آن را اصل و موضوع بحث
دانستيم.
شرح فارسى:
توضيح
بحث سوّم در معانى امكان
امكان در اصطلاح حكماء عبارتست از سلب ضرورت از هر دو طرف
( وجود- عدم) چ نان چ ه از شرح در ذيل بحث دوّم معلوم ميشود.
و گ اهى ايشان مانند اهل ميزان امكان را در سلب ضرورت از خصوص
طرف مخالف استعمال مىكنند و از آن بامكان عام و عامّى تعبير مىنمايند مثلا
مىگويند: زيد كاتب است بامكان العام و مرادشان اينست كه كاتب نبودن براى او
ضرورى نيست.
و وجه تسميه آن بعام اينست كه امكان باينمعنى اعمّ است از امكان
مصطلح و وجو و امتناع ذاتى زيرا مثلا اگر گ فتيم شيىء فلانى وجودش بامكان
عام است معنايش اينست كه عدم براى او ضرورى نيست و اين تفسير سازش دارد
هم با وجوب ذاتى وجود براى او و هم با اينكه بگوئيم نه وجود ضرورى است برايش و