چنانچه كلمه « آلاتى » نيز چنين مىباشد يعنى مجرور بوده جرّش مقدّر است.
كلمه « الزهد » اسم معرب بوده و اعرابش نصب است و علامت آن فتحه مىباشد
كلمه « طرفى » اسم معرب بوده و تثنيه است و اعرابش جرّ بوده و علامت آن ياء مىباشد.
ج: كلمه « الاستغفار » اسم معرب بوده و مرفوع است و علامت آن ضمّه است
كلمه « درجة » اسم معرف بوده و اعرابش رفع است و علامت آن ضمّه مىباشد
كلمه « العلّيّين » اسم معرب بوده و تثنيه مىباشد و اعراب آن جرّ بوده و علامت آن ياء مىباشد.
د: كلمه « الراضى » اسم معرب بوده و اعرابش رفع است كه در تقدير مىباشد.
كلمه « فعل » اسم معرب بوده و اعرابش جر است و علامت آن كسره مىباشد.
كلمه « قوم » اسم معرب بوده و اعرابش جرّ است و علامت آن دو كسره مىباشد.
كلمه « الدّاخل » اسم معرب بوده و اعرابش جرّ است و علامت آن كسره مىباشد.
ه: كلمه « الدّاعى » اسم معرب بوده و اعرابش رفع است كه در تقدير مىباشد.
كلمه « عمل » اسم معرب بوده و اعرابش جرّ است و علامت آن دو كسره است.
كلمه « الرّامى » اسم معرب بوده و اعرابش جرّ است كه مقدّر مىباشد.
كلمه « وتر » اسم معرب بودهو اعرابش جرّ است و علامت آن دو كسره است.
و: كلمه « اعلام » اسم معرب بوده و اعرابش نصب است و علامت آن فتحه مىباشد
كلمه « هدى » اسم معرب بوده و اعرابش جر بوده و در تقدير مىباشد
كلمه « مصابيح » اسم معرب غير منصرف است و اعرابش نصب بوده و علامت