[ مخاطب] راجعست و [باء] در [بغير] براى تعديه و در [يحمل] براى
سببيّت است و معناى كلام چنين است:
متكلّم با مخاطب بغير انتظارش بسبب آنكه كلامش را برخلاف انتظارش حمل
مىكند برخورد مىنمايد و مقصود از [كلامه] كلامى استكه از مخاطب صادر مىشود.
و ضمير در [على خلاف مراده] به مخاطب عود مىكند.
و امّا وجه اينكه متكلّم كلام مخاطب را برخلاف مرادش حمل ميكند اينست
كه وى را متنبّه كند كه اين غير سزاوار قصد و اراده است، ضمير در [قد قال] به
حجّاج و در [له] به قبعثرى راجعست و جمله [قد قال] حال است از [حجّاج].
و مقصود حجّاج از [ادهم] غل و زنجير مىباشد و اينكلام يعنى لا
حملنّك على الادهم كلام حجّاج است و عبارت مثل الامير يحمل الخ كلام قبعثرى
مىباشد، پس قبعثرى وعيد و تهديد حجّاج را در معرض وعده باحسان قرار داد و آنرا
بغير انتظار حجّاج تلقّى نمود يعنى [ادهم] را كه در كلام حجّاج است بر اسب ادهم
يعنى اسبى كه سياهيش غالب بوده حتّى سفيدى را از بدن آن برده است حمل نمود و به
اين اسب [اشهب] را نيز ضميمه كرد و مقصود از [اشهب] اسبى است كه سفيدش بر سياهى
غلبه كرده بطوريكه سياهيش را برده است در حاليكه مقصود حجّاج از [ادهم]
همانطوريكه گفته شد [قيد] يعنى زنجير و غل بوده است.
و اين حمل از قبعثرى باين منظور صادر شد كه وى را متنبّه كند كه سوار
نمودن بر اسب ادهم سزاوارتر است كه امير قصد و اراده نمايد