ديگر از حالات مسنداليه ذكر آنست كه آن نيز بجهت اغراضى واقع مىشود
بشرح زير:
1- اصل در مسنداليه اينست كه ذكر شود و چون علّتى براى حذفش نمىيابيم
لاجرم مىبايست ذكر گردد.
2- در مقاميكه مخاطب بعللى نتواند از قرينه مسنداليه را در يابد يا
متكلّم قادر بر نصب قرينه نباشد لاجرم احتياط مقتضى استكه ذكر گردد.
3- تنبيه و آگاهى حاضرين در مجلس بركودن بودن سامع و اينكه وى با قرينه
مسنداليه را درك نمىكند.
4- مقام مقتضى زيادى توضيح باشد نظير آيه شريفه (5) در سوره (بقره):
اولئك على هدى من ربّهم و اولئك هم المفلحون .
شاهد در [اولئك] دوّم است كه اگر حذف مىشد خللى در معنا وارد
نمىآمد چه آنكه قرينه بر آن موجود است لكن چون مقام مقتضى است كه بيان شود تنها
مؤمنين مختص بفلاح و رستگارى هستند همان طوريكه هدايت شدن از خصائص ايشان مىباشد
لاجرم در فقره دوّم از عبارت نيز تكرار شد.
5- بجهت اعلان و اظهار تعظيم زيرا اسم و نامش دلالت بر تعظيم وى دارد
چنانچه شخصى از حاجب مىپرسد: آيا امير المؤمنين