جمعيّت لشگر خصم را فرارى دهد بلكه اين امر از نظر عرف و عادت مستحيل
است و همين امر قرينه است كه اسناد [هزم] به [الامير] مجاز است.
و نيز مىتوان مثال براى قرينه معنويّه را صدور كلامى از شخص موحّد
دانست كه با مرام و اعتقاد وى سازگار نيست كه در اينجا نفس موحّد بودن وى و علم
ما بآن قرينه بر اراده خلاف ظاهر مىشود، چنانچه چنين شخصى بگويد: اشاب الصّغير و
افنى الكبير الخ.
كه اسناد جوان كردن كودك و فانى نمودن پيرمرد را به گردش افلاك دهد
در اين تركيب بملاحظه اينكه وى موحّد است لاجرم اعمال مجاز شده.
قوله: انّما قال قيامه به ليعمّ الخ: قيام مسند به مسند اليه گاهى
بنحو حلول است همچون حلول مرض در زيد در مثال مرض زيد و زمانى بطور صدور است مانند
صدور ضرب و هزم در مثالهاى ضرب زيد و هزم عمرو در وقتى بطرز حصول و اتّصاف است
نظير حصول ملكات در اشخاص از باب مثال: علم زيد، فصح عمرو و امثال اينها.
مصنّف بمنظور اينكه كلمه جامعهاى گفته باشد كه تمام انحاء اسناد را
شامل شود كلمه قيام را كه قدر مشترك بين تمام آنها است اختيار نمود.
سئوال
عبارت و صدوره عن الموحّد در كلام مصنّف زائد و مستدرك است زيرا مثال
[اشاب الصّغير الخ] از مصاديق امثلهاى است كه قرينه در آن عقليّه است زيرا عقل
موحّد حاكم است به استحاله اين نسبت.