قوله: او من الامور الاعتباريّة المحضة: مراد اعراضى است كه داراى
حقيقت و ماهيّتى نبوده بلكه قوام و حقيقت آنها بصرف اعتبار و لحاظ است مثلا آنچه
در خارج وجود دارد و مىتوان برايش ماهيّتى قائل شد زوج و زوجه بوده و امّا زوجيّت
صرف اعتبار علاقه و ارتباطى است بين زوج و زوجه كه اگر اين اعتبار نباشد ماهيّت آن
معدوم و منتفى است.
متن:
2- جريان النّزاع فى اسم الزّمان
بناء على ما تقدّم قد يظنّ عدم جريان النّزاع فى اسم الزّمان، لانّه
قد تقدّم انّه يعتبر فى جريانه بقاء الذّات مع زوال الوصف، مع انّ زوال الوصف فى
اسم الزّمان ملازم لزوال الذّات، لانّ الزّمان متصرّم الوجود، فكلّ جزء منه ينعدم
بوجود الجزء اللّاحق، فلا تبقى ذات مستمرة فاذا كان يوم الجمعة مقتل زيد مثلا،
فيوم السّبت الّذىّ بعده ذات اخرى من الزّمان لم يكن لها وصف القتل فيها و يوم
الجمعة تصرّم و زال كما زال نفس الوصف.
ترجمه:
امر دوّم: جريان نزاع در اسم زمان
بنابر آنچه گفته شد و طبق آن متذكّر شديم كه در مشتقّ اصولى لازم است
ذات با بقاء و زوال وصف باقى باشد اينطور پنداشته شده كه در اسم زمان نزاع مزبور
جارى نمىشود زيرا زوال وصف در اينقسم از مشتقّ با زوال ذات ملازم مىباشد چه آنكه
زمان متصرّم الوجود و آنا فآن بوده بطورى كه هرجزئى از آن بوجود جزء لاحقش معدوم و
زائل مىگردد در نتيجه ذات مستمرّ و باقى نمىماند تا مشمول محلّ بحث واقع شود.
مثال
مثلا اگر فرض كنيم روز جمعه زمانى است كه زيد در آن بقتل رسيده باشد
حال كه روز شنبه بعد از آن فرامىرسد اين برهه از زمان ذات و حقيقت ديگرى از