سرّ اينكه بين مشتقّ اصولى و نحوى نسبت عموم و خصوص من وجه مىباشد
اينستكه در مشتقّ اصولى دو امر معتبر و شرط گرديده كه بملاحظه آندو از مشتقّ نحوى
اخصّ من وجه محسوب مىگردد و آندو عبارتند از:
1- مشتقّ بر ذات جارى و حمل گردد باينمعنا كه از ذات حكايت كرده و برايش
عنوان باشد همچون اسم فاعل، اسم مفعول، اسماء مكان و اسماء آلت و غير ايندو و آنچه
از جوامد باين امور شباهت دارند.
و بخاطر اين شرط نزاع ما در اينجا شامل افعال و مصادر نمىشود زيرا
هيچيك از افعال و مصادر از ذات حكايت نكرده و براى آن عنوان نمىباشند اگرچه بآن
نسبت داده شوند.
2- بواسطه زوال صفت از ذات، ذات زائل نگردد.
و مقصود ما از صفت مبدئى است كه مشتقّ را از آن انتزاع نموده و صدقش
بر ذات صحيح باشد.
و معناى اينكلام كه گفتيم: بواسطه زوال صفت ذات زائل نگردد اينستكه:
اگر تلبّس ذات بصفت زائل شود نفس ذات باقى و محفوظ بماند، پس در
نتيجه بايد گفت:
ذات گاهى بصفت متلبّس بوده و زمانى بآن اتّصاف و تلبّس ندارد و در
هردو حال ذات يكى مىباشد.
بيان مراد
قوله: و السّرّ فى ذلك: مشار اليه « ذلك » نسبت عموم و خصوص من وجه بين دو مشتقّ مىباشد.
قوله: ان يكون جاريا على الذّات: ضمير در « يكون » به مشتقّ راجع بوده و مراد از « جريان بر ذات» حمل مشتقّ بر
ذات مىباشد.