علم اصول عهدهدار بحث از موضوع خاصّ و معيّنى نبوده بلكه از موضوعات
پراكنده و مختلفى صحبت نموده كه جملگى در غرض و مقصود ما از اينعلم كه استنباط حكم
شرعى است دخيل مىباشند بنابراين وجهى ندارد كه موضوع آنرا خصوص ادلّه چهارگانه
يعنى (كتاب، سنّت، اجماع و عقل) قرار داد يا استصحاب را بآنها افزود و يا احيانا
همچون قدماء قياس و استحسان را بآن اضافه كرده و موضوع اصول را منحصر در هفت امر
ياد شده نمود.
چنانچه نياز و احتياجى نيست باينكه خود را ملزم و مجبور بدانيم كه
موضوع علم اصول صرفا امرى است كه از عوارض ذاتيّهاش در اينعلم بحث مىشود
همانطوريكه اتّفاق منطقيّون بر آن بوده و موضوع هرعلمى را امر مزبور دانستهاند چه
آنكه نه بر اين گفته دليلى وجود داشته و نه الزامى در آن مىباشد.
بيان مراد
مرحوم مصنّف در اينمقام بشرح اين نكته مىپردازند كه موضوع علم اصول
چيست؟
آيا امر خاصّ و معيّنى است يا محدود و منحصر در شيئ خاصّى نمىباشد.
و بفرض اينكه منحصر در موضوع خاصّ باشد آن چيست؟
برخى از اصوليّون كه مشهور باشند فرمودهاند:
موضوع علم اصول ادلّه اربعه مىباشد يعنى قرآن و اخبار و عقل و
اجماع.
بعضى ديگر باين چهارتا استصحاب را افزودهاند.
و گروهى ديگر همچون قدماء قياس و استحسان را اضافه كرده و موضوع را
هفتتا قرار دادهاند.
مرحوم مصنّف به تبعيّت از صاحب الكفاية عليه الرّحمة مىفرمايد:
بنظر ما علم اصول متكفّل بحث از موضوع خاصّى نيست بلكه در اينعلم از موضوعات
مختلف و بسيارى صحبت مىشود كه جملگى در غرض و مقصود ما از