لفظ را در معناى مشكوك موضوع بدانيم زيرا همانطورى كه استعمال لفظ در
معناى حقيقى صحيح است در معناى مجازى نيز صحيح مىباشد و ما چه مىدانيم، شايد
مستعمل بر قرينه حاليّه يا مقاليّه اعتماد كرده و بدينوسيله معناى مقصود را تفهيم
كرده باشد و بدين ترتيب لفظ را بر سبيل مجاز در معناى مراد بكار برده و لذا در
لسان محقّقين مشهور شده حتّى آنرا بمنزله قاعده قرار داده و فرمودهاند:
« انّ الاستعمال اعمّ من الحقيقة و المجاز».
و از اين تقرير و بيان معلوم مىشود كه طريق و روشى را كه علماء سلف
براى اثبات وضع لفظ پيموده و مجرّد استعمال آن در معنائى را دليل براى وضع و حقيقت
بودن معناى مستعمل فيه دانستهاند همانطوريكه مرحوم علم الهدى، سيّد مرتضى قدّس
سرّه اين طريق را اختيار نمودهاند چه آنكه ايشان هراستعمالى را دليل و اماره
حقيقت بودن معناى مستعمل فيه قرار داده و براى اثبات آن به اصالة الحقيقة در باب
استعمال متمسّك گرديدهاند، باطل و غير صحيح است زيرا همانطورى كه گفته شد استعمال
اعمّ است از حقيقت و مجاز.
مضافا باينكه، اصالة الحقيقه را در موردى جارى مىكنند كه شكّ در
مراد باشد نه در اصل وضع چنانچه انشاء اللّه عنقريب شرحش خواهد آمد.
و امّا صورت دوّم: بايد گفت:
مرجع در آن براى اثبات مراد و مقصود متكلّم اصول لفظيّه مىباشد و
اين مبحث دوازدهم را براى همين منظور طرح و عقد كردهايم.
پس شايسته و سزاوار است كه از دو جهت در آن بحث شود:
اوّل: بيان اصول مزبور و موارد آنها.
دوّم: حجّت بودنشان و سپس مدرك حجّيّت آنها.
امّا كلام و سخن از جهت اوّل، پس مىگوئيم:
اهمّ اصول لفظيّه عبارتند از اصولى كه در ذيل بيان مىشوند:
بيان مراد
مرحوم مصنّف قبل از اينكه بشرح اصول لفظيّه و حجّيّت و مدرك اعتبار